مرسل. [ م ُ س ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ارسال در تمامی معانی. رجوع به ارسال شود. || پیغام فرستنده و ارسال کننده. ( ناظم الاطباء ). فرستنده. گسیل دارنده : ما یفتح اﷲ للناس من رحمة فلا ممسک لها و مایمسک فلامرسل له من بعده و هوالعزیز الحکیم. ( قرآن 2/35 )؛ آنچه را از رحمت خداوند برای مردم بگشاید پس آن را بازگیرنده ای نیست ، و آنچه را که او بازگیرد پس آن را از پس او فرستنده ای نیست و خداوند عزیز و حکیم است.
- مرسل الریاح ؛ فرستنده بادها.
- || کنایه از خدای تعالی :
گفت انوری که از اثر بادهای سخت
ویران شود سراچه وکاخ سکندری
در روز حکم او نوزیده ست هیچ باد
یا مرسل الریاح تو دانی و انوری.
( منسوب به ادیب صابر ).
|| رهاکننده موی. || رهاکننده ستور. ( ناظم الاطباء ).
مرسل. [ م ُ س َ ] ( ع ص ) اسم مفعول است از مصدر ارسال.فرستاده. ( منتهی الارب ). فرستاده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). ارسال شده. رسول. ( از اقرب الموارد ) :
این فرستادن مرا پیش تو میر
هست برهانی که شد مرسل خبیر.
مولوی.
|| پیغامبر. ( منتهی الارب ). پیغامبر فرستاده. ( دهار ). نبی صاحب کتاب اﷲ. ( غیاث ) ( آنندراج ). پیامبر. پیغامبر فرستاده سامی. ج ، مرسلون و مرسلین :
او رسول مرسل این شاعران روزگار
شعر او فرقان و معنیهاش سرتاسر سنن.
منوچهری.
لایخرج عنه ملک مقرب و لانبی مرسل. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298 ).
بکشید سوی احمد مرسل رخت
بربست ز آن دیار کرم بارش.
ناصرخسرو.
در ملت محمد مرسل نداشت کس
فاضل تر از محمد یحیی فنای خاک.
خاقانی.
احمد مرسل که کرد از طپش و زخم تیغ
تخت سلاطین ز گال گردن شیران کباب.
خاقانی.
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا.
خاقانی.
در نفاذ امر او بر بحر و بر
رایش از دست دو مرسل کرده اند.
خاقانی.
احمد مرسل که خرد خاک اوست
هر دو جهان بسته فتراک اوست.
نظامی.
کسی که از پس احمد روا بود مرسل
بزرگوار امیر امام خاقانی است.
افضل الدین ساوی.
|| مرسلة. مطلق.
- ملک یا درهم مرسل ؛ملک و یا درهمی که آن را ملک مطلق دانند بجهت سببی معین ، گویند املاک مرسلة یا دراهم مرسلة. ( از تعریفات جرجانی ). رجوع به مرسلة شود.