کلمه جو
صفحه اصلی

مرسل


مترادف مرسل : پیغمبر، رسول، فرستاده، نبی، فرستاده شده، ارسال شده

متضاد مرسل : غیر مرسل

فارسی به انگلیسی

sent of a mission, prophet or apostle, sent on a mission

sent on a mission


عربی به فارسی

اعزام کننده , توزيع کننده امکانات , فرستنده , انتقال دهنده , منتقل کننده , فرا فرست


فرهنگ اسم ها

اسم: مرسل (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: morsal) (فارسی: مرسَل) (انگلیسی: morsal)
معنی: فرستاده شده، فرستنده، رسول صاحب کتاب، ساده و روان، ( در حدیث ) ویژگی روایتی که تمام یا بعضی از راویان آن حذف شده باشد، یا بدون ذکر راویان به امام معصوم نسبت داده شود، ( در خوش نویسی ) یکی از انواع خطوط عربی، ( در مقوله ی صفت ) ساده، روان، ارسال شده

(تلفظ: morsal) (عربی) (در ادیان) فرستاده شده (از سوی خدا) ، رسول صاحب کتاب ؛ (در حدیث) ویژگی روایتی که تمام یا بعضی از راویان آن حذف شده باشد ، یا بدون ذکر راویان به امام معصوم نسبت داده شود ؛ (در خوش‌نویسی) یکی از انواع خطوط عربی ؛ (در مقوله‌ی صفت) ساده ، روان.


مترادف و متضاد

صفت ≠ غیر مرسل


پیغمبر، رسول، فرستاده، نبی


فرستاده شده، ارسال‌شده


۱. پیغمبر، رسول، فرستاده، نبی
۲. فرستاده شده، ارسالشده ≠ غیر مرسل


فرهنگ فارسی

فرستاده شده، فرستاده، پیغام آور
( اسم ) فرستنده جمع : مرسلین .

فرهنگ معین

(مُ سَ ) [ ع . ] (اِمف . ) فرستاده شده .
(مُ س ) [ ع . ] (اِفا. ) فرستنده ، ج . مرسلین .

(مُ سَ) [ ع . ] (اِمف .) فرستاده شده .


(مُ س ) [ ع . ] (اِفا.) فرستنده ؛ ج . مرسلین .


لغت نامه دهخدا

مرسل. [ م ُ س ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ارسال در تمامی معانی. رجوع به ارسال شود. || پیغام فرستنده و ارسال کننده. ( ناظم الاطباء ). فرستنده. گسیل دارنده : ما یفتح اﷲ للناس من رحمة فلا ممسک لها و مایمسک فلامرسل له من بعده و هوالعزیز الحکیم. ( قرآن 2/35 )؛ آنچه را از رحمت خداوند برای مردم بگشاید پس آن را بازگیرنده ای نیست ، و آنچه را که او بازگیرد پس آن را از پس او فرستنده ای نیست و خداوند عزیز و حکیم است.
- مرسل الریاح ؛ فرستنده بادها.
- || کنایه از خدای تعالی :
گفت انوری که از اثر بادهای سخت
ویران شود سراچه وکاخ سکندری
در روز حکم او نوزیده ست هیچ باد
یا مرسل الریاح تو دانی و انوری.
( منسوب به ادیب صابر ).
|| رهاکننده موی. || رهاکننده ستور. ( ناظم الاطباء ).

مرسل. [ م ُ س َ ] ( ع ص ) اسم مفعول است از مصدر ارسال.فرستاده. ( منتهی الارب ). فرستاده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). ارسال شده. رسول. ( از اقرب الموارد ) :
این فرستادن مرا پیش تو میر
هست برهانی که شد مرسل خبیر.
مولوی.
|| پیغامبر. ( منتهی الارب ). پیغامبر فرستاده. ( دهار ). نبی صاحب کتاب اﷲ. ( غیاث ) ( آنندراج ). پیامبر. پیغامبر فرستاده سامی. ج ، مرسلون و مرسلین :
او رسول مرسل این شاعران روزگار
شعر او فرقان و معنیهاش سرتاسر سنن.
منوچهری.
لایخرج عنه ملک مقرب و لانبی مرسل. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298 ).
بکشید سوی احمد مرسل رخت
بربست ز آن دیار کرم بارش.
ناصرخسرو.
در ملت محمد مرسل نداشت کس
فاضل تر از محمد یحیی فنای خاک.
خاقانی.
احمد مرسل که کرد از طپش و زخم تیغ
تخت سلاطین ز گال گردن شیران کباب.
خاقانی.
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا.
خاقانی.
در نفاذ امر او بر بحر و بر
رایش از دست دو مرسل کرده اند.
خاقانی.
احمد مرسل که خرد خاک اوست
هر دو جهان بسته فتراک اوست.
نظامی.
کسی که از پس احمد روا بود مرسل
بزرگوار امیر امام خاقانی است.
افضل الدین ساوی.
|| مرسلة. مطلق.
- ملک یا درهم مرسل ؛ملک و یا درهمی که آن را ملک مطلق دانند بجهت سببی معین ، گویند املاک مرسلة یا دراهم مرسلة. ( از تعریفات جرجانی ). رجوع به مرسلة شود.

مرسل . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارسال در تمامی معانی . رجوع به ارسال شود. || پیغام فرستنده و ارسال کننده . (ناظم الاطباء). فرستنده . گسیل دارنده : ما یفتح اﷲ للناس من رحمة فلا ممسک لها و مایمسک فلامرسل له من بعده و هوالعزیز الحکیم . (قرآن 2/35)؛ آنچه را از رحمت خداوند برای مردم بگشاید پس آن را بازگیرنده ای نیست ، و آنچه را که او بازگیرد پس آن را از پس او فرستنده ای نیست و خداوند عزیز و حکیم است .
- مرسل الریاح ؛ فرستنده ٔ بادها.
- || کنایه از خدای تعالی :
گفت انوری که از اثر بادهای سخت
ویران شود سراچه وکاخ سکندری
در روز حکم او نوزیده ست هیچ باد
یا مرسل الریاح تو دانی و انوری .

(منسوب به ادیب صابر).


|| رهاکننده موی . || رهاکننده ستور. (ناظم الاطباء).

مرسل . [ م ُ س َ ] (ع ص ) اسم مفعول است از مصدر ارسال .فرستاده . (منتهی الارب ). فرستاده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ارسال شده . رسول . (از اقرب الموارد) :
این فرستادن مرا پیش تو میر
هست برهانی که شد مرسل خبیر.

مولوی .


|| پیغامبر. (منتهی الارب ). پیغامبر فرستاده . (دهار). نبی صاحب کتاب اﷲ. (غیاث ) (آنندراج ). پیامبر. پیغامبر فرستاده ٔ سامی . ج ، مرسلون و مرسلین :
او رسول مرسل این شاعران روزگار
شعر او فرقان و معنیهاش سرتاسر سنن .

منوچهری .


لایخرج عنه ملک مقرب و لانبی مرسل . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298).
بکشید سوی احمد مرسل رخت
بربست ز آن دیار کرم بارش .

ناصرخسرو.


در ملت محمد مرسل نداشت کس
فاضل تر از محمد یحیی فنای خاک .

خاقانی .


احمد مرسل که کرد از طپش و زخم تیغ
تخت سلاطین ز گال گردن شیران کباب .

خاقانی .


شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا.

خاقانی .


در نفاذ امر او بر بحر و بر
رایش از دست دو مرسل کرده اند.

خاقانی .


احمد مرسل که خرد خاک اوست
هر دو جهان بسته ٔ فتراک اوست .

نظامی .


کسی که از پس احمد روا بود مرسل
بزرگوار امیر امام خاقانی است .

افضل الدین ساوی .


|| مرسلة. مطلق .
- ملک یا درهم مرسل ؛ملک و یا درهمی که آن را ملک مطلق دانند بجهت سببی معین ، گویند املاک مرسلة یا دراهم مرسلة. (از تعریفات جرجانی ). رجوع به مرسلة شود.
|| در اصطلاح اصول ، وصفی است مناسب که اعتبار عین آن در عین حکم نه به نص و نه به اجماع ثابت نشده باشد و حکم بر وفق آن مترتب نشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || فروهشته . رها شده ، چون موی فروهشته . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || از انواع تشبیه است بدین توضیح که تشبیه مرسل تشبیهی است که در آن حرف تشبیه ذکر شود مانند ان زیداً کالاسد. (ازکشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح علم حدیث ) حدیثی است که از آخر اسناد آن یک راوی یا بیشتر بعد از تابعی افتاده باشد و این سقوط راارسال نامند و صورت آن این است که تابعی بگوید (خواه کودک و خواه بالغ باشد): گفت رسول اﷲ (ص )... و ساکت شود. و برخی لفظ تابعی را مقید به قید کبیر (مقابل صغیر) بودن دانسته و گفته اند حدیثی که با شروط از تابعیی که صغیر باشد روایت شده باشد، فوق حدیث مرسل نتوان نامید بلکه آن را منقطع نامند زیرا تابعیان صحابه جز یک یا دو نفر بیشتر ملاقات نکرده اند علی هذا اغلب روایات آنان از تابعیان است ولی غالباً مرسل و منقطع را یکی دانند. و اما حدیث مرسل یا واضح و روشن است و آن حدیثی است که ارسال در آن ظاهر و جلی باشد ویا پنهان و غیر روشن و آن حدیثی باشد که ارسال در آن ظاهر و روشن نباشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). آن حدیث که یکی از تابعین که پیغامبر صلوات اﷲ علیه و آله را ندیده اند چون حسن بصری و ابن سیرین و سعیدبن المسیب روایت کنند از پیغامبر (ص ) فرمود. و گویند «رسول (ص )» بی آنکه راوی را نام برند، و این حدیث را منقطع نیز خوانند. ج ، مراسیل . (یادداشت مرحوم دهخدا). ورجوع به منتهی الارب و تعریفات جرجانی و تاج العروس ونیز رجوع به شرحی که در ذیل ترجمه ٔ احمدبن موسی بن طاوس آمده است شود. || یکی از انواع اشکال خط عربی خط مرسل است . (از خط و خطاطان ص 88). || در مبحث اشعار، شعر مرسل ، شعری است که مقید به یک قافیه نباشد. || در انواع مجاز، مجازمرسل مجازی است که علاقه در آن غیر از مشابهت باشد مانند «ید» که مجازاً در مورد نعمت استعمال می شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || در انواع نثر،مرسل نثری است که مقید به سجع نباشد، نثری که از صنایع لفظی عاری باشد.

فرهنگ عمید

ارسال کننده، فرستنده.
۱. فرستاده شده، فرستاده، پیغام آور.
۲. ساده، روان: نثر مرسل.

۱. فرستاده‌شده؛ فرستاده؛ پیغام‌آور.
۲. ساده؛ روان: نثر مرسل.


ارسال‌کننده؛ فرستنده.


دانشنامه عمومی

مرسل (به فرانسوی: Meursault) یک کمون در فرانسه با جمعیت ۱٬۵۶۶ نفر است که در Canton of Beaune-Nord واقع شده است.
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] لغت «مرسل» در اصل به معنی رها شده است و معمولا دارای دو کاربرد می باشد:

پیشنهاد کاربران

پیام رسان


کلمات دیگر: