کلمه جو
صفحه اصلی

یمکن

فرهنگ فارسی

به معنی امکان دارد، ممکن می شود، ممکن است
۱- ( جمله فعلی ) میسر میشود ممکن می شود . ۲- ممکن است شاید : سلطان گفت مگوی یمکن که قیصر روم بر دست او گرفتار شود .
در عربی فعل است به معنی تواند بود و ممکن است ولی در فارسی در معنی قیدی بکار می رود به معنی شاید احتمالا ممکن است یحتمل ظاهرا

لغت نامه دهخدا

یمکن. [ ی ُ ک ِ ] ( ع فعل ، ق ) در عربی فعل است به معنی «تواند بود» و «ممکن است »، ولی در فارسی در معنی قیدی به کار می رود، به معنی شاید، احتمالاً، ممکن است ، یحتمل ، ظاهراً، مگر، باشد که ، تواند بودن. ( از یادداشت مؤلف ). صیغه مضارع معروف به معنی امکان دارد و فارسیان در محاورات خود نون را ساکن خوانند. ( از آنندراج ) : مختار در وقت بانگ کرد که دواجه و لباچه بیاورید که سرما می یابم و یمکن که تبم آمد وسر بنهاد و خود را بپوشانید. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). لحن ایشان را برفور قبول مکنید، چه یمکن که آن جوق پیش از این صاحب عمل بوده باشند... و یمکن که جوقی بیایند کسانی که از قدیم باز دشمن او باشند. ( تاریخ غازانی ص 180 ). یمکن که خلایق دعوی شما را چند روزی که بر حقیقت آن واقف نباشند مسلم دارند لیکن خدای تعالی بر ضمایر شما مطلع است و با وی تزویر و تلبیس درنگیرد. ( تاریخ غازانی ص 197 ). یمکن که حکمی کنند که مستلزم ذهاب حقوق مستحقان باشد. ( تاریخ غازانی ص 224 ). یمکن که بعد از آن میان ورثه آن شخص مقاسمه رفته... و گواهان را نیز یمکن که مغلطه داده و غافل گردانیده. ( تاریخ غازانی ص 224 ). یمکن که مشتری آن املاک یاورثه او آن قبالات را ندیده باشند. ( تاریخ غازانی ص 237 ). قاسم گفت یمکن که این قدر مال که از ایشان کم فرمودی ایشان به پای بایستند. ( ترجمه تاریخ قم ص 189 ). خبر فوت خاقان منصور سلطان حسین میرزا به تواتر آنجا رسید و در ضمیر الهام پذیر گشت که یمکن میان اولاد آن خسرو مغفرت نشان صورت خلاف روی نماید. ( حبیب السیر ج 3 ص 309 ). اگر ملک ایشان را طلب دارد یمکن که از عهده جواب این سؤال بیرون آیند. ( حبیب السیر ج 1 ص 94 ).

فرهنگ عمید

امکان دارد، ممکن است.


کلمات دیگر: