کلمه جو
صفحه اصلی

برمک

فرهنگ اسم ها

اسم: برمک (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: barmak) (فارسی: بَرمک) (انگلیسی: barmak)
معنی: رئیس، اداره کننده، صورت دگرگون شده ی واژه ی سانسکریت پَرَه مَکه ( پرمکا ) به معنای رئیس، عنوان رئیس روحانی بودایی، ( اَعلام ) نام جد وسر دودمان برمکیان، مقارن حکومت بنی امیه بر خراسان، عنوان اجداد خاندان برمکیان و در اصل عنوان و لقبی بوده که به رئیس روحانی معبد بودایی بلخ می دادند، برمک معروف پدربزرگ یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است

(تلفظ: barmak) رئیس ، عنوان رئیس روحانی بودایی ؛ (در اعلام) نام جد وسر دودمان برمکیان.


فرهنگ فارسی

عنوان اجداد افراد خاندان برمکیان و آن در اصل عنوان لقبی بود که بر رئیس روحانی معبد بودایی بلخ می دادند . برمک معروف پدر خالد و او پدر یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است .
دهی است از دهستان زیر راه بخش برازجان شهرستان بوشهر .

لغت نامه دهخدا

برمک . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام جائی و مقامی و ولایتی . (برهان ) (آنندراج ).


برمک. [ ب َ م َ ] ( اِخ ) نام جد یحیی بن خالد برمکی ، و ایشان را برامکه گویند. ( منتهی الارب ). برمک از بزرگزادگان عجم بود، به خدمت عبدالملک مروان آمد و پایه ای بلند یافت در ندیمی و به عهد هشام بن عبدالملک مسلمان گشت و عقب و نسلش بسیار گشت همه خداوندان عقل و کفایت. ( مجمل التواریخ ). عنوان اجداد افراد خاندان برمکیان ، و آن در اصل عنوان لقبی بود که به رئیس روحانی معبد بودایی [ بهار ] بلخ میدادند. برمک معروف پدر خالد واو پدر یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است. ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به آل برمک شود. نام جد برامکه ،در ترجمه تاریخ طبری ، برمک بن ضروز ذکر شده است که او وزیر شیرویه بود. رجوع به پرویز شود :
فضل از نژاد برمک آتش پرست بود
تو از نژاد مهتر دین و علی زکی.
سوزنی.
وز سوم جعفر ار سخن رانم
برمک از آل خویش دارد عار.
خاقانی.
- جعفربرمک ؛ جعفر برمکی :
نامردم ار ز جعفر برمک چو یادم آید
هر فضله ای از آنها چون جعفری ندارم.
خاقانی.
و رجوع به جعفر ( ابن یحیی... ) شود.

برمک. [ ب َ م َ ] ( اِخ ) نام جائی و مقامی و ولایتی. ( برهان ) ( آنندراج ).

برمک. [ ب َ م َ ] ( اِخ )دهی است از دهستان زیرراه بخش برازجان شهرستان بوشهر. سکنه آن 122 تن. آب آن از رودخانه دالکی و محصول آن غلات و خرماست. ( از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7 ).

برمک . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام جد یحیی بن خالد برمکی ، و ایشان را برامکه گویند. (منتهی الارب ). برمک از بزرگزادگان عجم بود، به خدمت عبدالملک مروان آمد و پایه ای بلند یافت در ندیمی و به عهد هشام بن عبدالملک مسلمان گشت و عقب و نسلش بسیار گشت همه خداوندان عقل و کفایت . (مجمل التواریخ ). عنوان اجداد افراد خاندان برمکیان ، و آن در اصل عنوان لقبی بود که به رئیس روحانی معبد بودایی [ بهار ] بلخ میدادند. برمک معروف پدر خالد واو پدر یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به آل برمک شود. نام جد برامکه ،در ترجمه ٔ تاریخ طبری ، برمک بن ضروز ذکر شده است که او وزیر شیرویه بود. رجوع به پرویز شود :
فضل از نژاد برمک آتش پرست بود
تو از نژاد مهتر دین و علی زکی .

سوزنی .


وز سوم جعفر ار سخن رانم
برمک از آل خویش دارد عار.

خاقانی .


- جعفربرمک ؛ جعفر برمکی :
نامردم ار ز جعفر برمک چو یادم آید
هر فضله ای از آنها چون جعفری ندارم .

خاقانی .


و رجوع به جعفر (ابن یحیی ...) شود.


دانشنامه عمومی

برمک ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
برمک (دشتستان)
برمک (نیک شهر)
برمک (اسلوهه)

پیشنهاد کاربران

در زبان محلی شهر کاکی یعنی چشمک زدن

برمک: شهریار، شاه، رئیس، خان، اداره کننده، کسی که سرپرست قومی باشد.

برمک :پادشاه ، اداره کننده، ریاضیدان. . . ازچهارمحال بختیاری. شهرستان لردگان. شهرآلونی . روستای ده صحرا

طایفه ابراهیم محمدی که شامل سه فامیل به نامهای اولاد شیخ امیر ( امیری ) اولاد صادق ( صادقی ) اولاد شهر امیر ( محمودی ) خوانده میشوند از خاندان برمک میباشندودر استان چهار محال بختیاری شهرستان لردگان سکونت گزیدند


کلمات دیگر: