کلمه جو
صفحه اصلی

پیما

فرهنگ اسم ها

اسم: پیما (پسر) (فارسی) (تلفظ: peymā) (فارسی: پيما) (انگلیسی: peyma)
معنی: پیماینده، رونده، اندازه گیرنده، ( بن مضارعِ پیمودن )، پیمودن، راه رونده، طی کننده

(تلفظ: peymā) (بن مضارعِ پیمودن) ، پیمودن؛ راه رونده ، طی کننده.


فرهنگ فارسی

( اسم )در ترکیب بجای پیماینده آید بمعانی ذیل : ۱- پیدا کنند. انداز. هر چیز اندازه گیرند. اشیا سنجنده کیال : زمین پیمای سخن پیمای . ۲- راه رونده طی کننده : آسمان پیمای بحر پیمای جهان پیمای راه پیمای رود پیمای . ۳- نوشنده خورنده باده پیمای قدح پیمای جام پیمای .
نام ایالتی در جمهوری آربزونه از جماهیر متفقه آمریکا

لغت نامه دهخدا

پیما. ( اِخ ) یکی از اقوام اصیل آمریکای شمالی که در زوایای شمال غربی بکسیک و در جمهوری آریزونا از جماهیر متفقه جای دارند. مردمانی قوی هیکل و تندرست و دارای تناسب اعضاء کاملند و مقیم در ده باشند و بزراعت اشتغال دارند و ببافتن پاره ای از منسوجات پنبه ای و سبد و زنبیل و ساختن اثاثه ٔکوچک آشنائی دارند در سوابق ایام مذهب پروتستانی راپذیرفته و راه و رسم زندگی با اروپائیان را آموخته اند ولی در تحت تأثیر این متمدنان مردانشان بدزدی و زنانشان بفحشاء مایل گشته اند. ( قاموس الاعلام ترکی ).

پیما. ( اِخ ) نام ایالتی است در جمهوری آریزونا از جماهیر متفقه آمریکا. ( قاموس الاعلام ترکی ).

پیما.[ پ َ / پ ِ ] ( فعل امر ) امر از پیمودن. ( آنندراج ). || ( نف مرخم ) مخفف پیماینده. که پیماید. پیماینده و بدین معنی مرکب استعمال کنند. ( آنندراج ). || پیدا کننده اندازه هرچیز. اندازه گیرنده اشیاء. کیال. || راه رونده. طی کننده.
- آسمان پیما ؛ هواپیما، طیاره .
- آلپ پیما ؛ بر رونده بر کوهستان آلپ.
- بادپیما ؛بیهوده کار :
ببوی زلف تو با باد عیشها دارم
اگر چه عیب کنندم که بادپیمائی است.
سعدی.
- باده پیما ؛ شرابخوار. قدح پیما.
- بادیه پیما ؛ بیابان نورد. ( از آنندراج ).
- بحر پیما ؛ کشتی. جهاز.
- جهان پیما، که گرد عالم برآید. که گیتی نوردد:
اندرین شهر از کمندزلف اوست
بند بر پای جهان پیمای من.
سعدی.
دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار
تا فرورفت بگل پای جهان پیمایت.
سعدی.
- راه پیما ؛ براه رونده. طی کننده طریق.
- زمین پیما ؛ مساح.
- سخن پیما ؛ سخن شناس. ( آنندراج ).
- شب پیما ؛ راه رونده بشب :
صبحدم چون کله بندد آه دودآسای من
چو شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من.
خاقانی.
- قدح پیما ؛ شرابخوار. باده خوار.
- کوه پیما ؛ بکوه بر رونده. بر کوه برآینده.
- هواپیما ؛ آسمان پیما. طیاره .
و رجوع به پیمای شود.

پیما. (اِخ ) یکی از اقوام اصیل آمریکای شمالی که در زوایای شمال غربی بکسیک و در جمهوری آریزونا از جماهیر متفقه جای دارند. مردمانی قوی هیکل و تندرست و دارای تناسب اعضاء کاملند و مقیم در ده باشند و بزراعت اشتغال دارند و ببافتن پاره ای از منسوجات پنبه ای و سبد و زنبیل و ساختن اثاثه ٔکوچک آشنائی دارند در سوابق ایام مذهب پروتستانی راپذیرفته و راه و رسم زندگی با اروپائیان را آموخته اند ولی در تحت تأثیر این متمدنان مردانشان بدزدی و زنانشان بفحشاء مایل گشته اند. (قاموس الاعلام ترکی ).


پیما. (اِخ ) نام ایالتی است در جمهوری آریزونا از جماهیر متفقه ٔ آمریکا. (قاموس الاعلام ترکی ).


پیما.[ پ َ / پ ِ ] (فعل امر) امر از پیمودن . (آنندراج ). || (نف مرخم ) مخفف پیماینده . که پیماید. پیماینده و بدین معنی مرکب استعمال کنند. (آنندراج ). || پیدا کننده ٔ اندازه ٔ هرچیز. اندازه گیرنده ٔ اشیاء. کیال . || راه رونده . طی کننده .
- آسمان پیما ؛ هواپیما، طیاره .
- آلپ پیما ؛ بر رونده بر کوهستان آلپ .
- بادپیما ؛بیهوده کار :
ببوی زلف تو با باد عیشها دارم
اگر چه عیب کنندم که بادپیمائی است .

سعدی .


- باده پیما ؛ شرابخوار. قدح پیما.
- بادیه پیما ؛ بیابان نورد. (از آنندراج ).
- بحر پیما ؛ کشتی . جهاز.
- جهان پیما، که گرد عالم برآید . که گیتی نوردد:
اندرین شهر از کمندزلف اوست
بند بر پای جهان پیمای من .

سعدی .


دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار
تا فرورفت بگل پای جهان پیمایت .

سعدی .


- راه پیما ؛ براه رونده . طی کننده ٔ طریق .
- زمین پیما ؛ مساح .
- سخن پیما ؛ سخن شناس . (آنندراج ).
- شب پیما ؛ راه رونده بشب :
صبحدم چون کله بندد آه دودآسای من
چو شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من .

خاقانی .


- قدح پیما ؛ شرابخوار. باده خوار.
- کوه پیما ؛ بکوه بر رونده . بر کوه برآینده .
- هواپیما ؛ آسمان پیما. طیاره .
و رجوع به پیمای شود.

فرهنگ عمید

۱. = پیمودن
۲. پیماینده، طی کننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): جهان پیما، راه پیما، زمین پیما.
۳. نوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): باده پیما.
۴. (اسم ) [قدیمی] واحد اندازه گیری طول، تقریباً معادل دو یا سه گز.

دانشنامه عمومی

پیما (مردم). مردم پیما (به انگلیسی: Pima)، سرخپوستان آمریکای شمالی که به طور سنتی در امتداد رودخانه های گیلا و سالت در آریزونا، آمریکا و شمال مکزیک زندگی می کردند، این مردم به طور سنتی کشاورز بودند که در خانهای یک اتاقه زندگی می کردند و از رودخانه ها که در کنار منطقه زندگی آنان بود برای آبیاری زمینهای خود استفاده می کردند. این مردن همچنین کم و بیش به شکار و گردآوری هم مشغول می شد به طوری که رژیم غذایی کاملی داشته باشد. در سالهای خشکسالی، که در به طور متوسط هر یک سال در پنج سال رخ می داد، شکار و گردآوری تنها راه زندگی برایی این مردم بود.
در زمان نخستین تماس های ایجاد شده با استعمارگران اروپایی و آمریکایی، مردم پیما به عنوان مردمی با برخورد دوستانه یاد شده اند.

پیاز



کلمات دیگر: