(تلفظ: jāmās) (= جاماسب) ، ← جاماسب .
جاماس
فرهنگ اسم ها
اسم: جاماس (پسر) (پهلوی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: jāmās) (فارسی: جاماس) (انگلیسی: jamas)
معنی: نام برادر قباد پادشاه ساسانی، جاماسب، ( = جاماسب )
معنی: نام برادر قباد پادشاه ساسانی، جاماسب، ( = جاماسب )
لغت نامه دهخدا
جاماس. ( اِخ ) نام حکیمی است که او را جاماسب هم میگویند با بای پارسی در آخر. ( برهان ). همان جاماسب است. ( شرفنامه منیری ) :
محمد زکریا کجاو جالینوس
کجا شده ست چو جاماس و بوعلی دیگر.
زآستین حکم دست دانش جاماس.
محمد زکریا کجاو جالینوس
کجا شده ست چو جاماس و بوعلی دیگر.
ناصرخسرو.
کند بفیض الهی ضمیر تو بیرون زآستین حکم دست دانش جاماس.
منصور شیرازی ( ازشرفنامه منیری ).
رجوع به جاماسب و رجوع به لغت نامه ذیل اسب ،بخش اسب در ایران باستان شود.کلمات دیگر: