ناخواست
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
ناخواسته، نخواسته، درخواست نشده، طلب نشده
( صفت ) ناکوفته .
( صفت ) ناکوفته .
لغت نامه دهخدا
ناخواست. [ خوا / خا ] ( ن مف مرکب ) بلااراده.( حاشیه برهان چ معین ). به معنی بی طلب باشد. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ). طلب نشده. درخواست ناشده. خواهش ناکرده. ( ناظم الاطباء ). نخواسته. || ( مص مرخم ) کراهت. نخواستن. عدم رغبت. بی میلی :
جرمی که ازتو آمد بر خویشتن گرفتم
بسیار جهد کردم ناخواست را چه چاره.
زانکه ناخواست را بهانه بسی است.
|| ( ن مف مرکب ) هر چیز که بر پای کوفته شده باشد عموماً و زمین بپا کوفته شده را نیز گویند خصوصاً. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). آنچه بپای کوفته باشند. ( شمس اللغات ). || پاسپرده ناشده. پایمال ناشده. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ناخوست شود.
جرمی که ازتو آمد بر خویشتن گرفتم
بسیار جهد کردم ناخواست را چه چاره.
رفیع مروزی.
سیری از من نپرسمت که چرازانکه ناخواست را بهانه بسی است.
عمادی شهریاری.
- بناخواست ؛ کرهاً. جبراً. قسراً. عنفاً. به زور. به ستم. به اجبار. ( یادداشت مؤلف ).|| ( ن مف مرکب ) هر چیز که بر پای کوفته شده باشد عموماً و زمین بپا کوفته شده را نیز گویند خصوصاً. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). آنچه بپای کوفته باشند. ( شمس اللغات ). || پاسپرده ناشده. پایمال ناشده. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ناخوست شود.
فرهنگ عمید
= ناخواسته
* به ناخواست: [قدیمی]
۱. بی قصد، بدون اراده.
۲. خلاف میل.
* به ناخواست: [قدیمی]
۱. بی قصد، بدون اراده.
۲. خلاف میل.
= ناخواسته
〈 بهناخواست: [قدیمی]
۱. بیقصد؛ بدون اراده.
۲. خلاف میل.
کلمات دیگر: