مترادف ارشد : بزرگ، کاپیتان، مبصر، بزرگ تر، مسن تر
متضاد ارشد : کهتر
برابر پارسی : بزرگتر، برتر، ارجمند، سرآمد، فرازین
elder, senior
(تلفظ: aršad) (عربی) رشیدتر ، بزرگتر ؛ دارای درجه و مقامی بالاتر از دیگران ، مافوق .
بزرگ، کاپیتان، مبصر ≠ کهتر
بزرگتر، مسنتر
۱. بزرگ، کاپیتان، مبصر
۲. بزرگتر، مسنتر ≠ کهتر
ارشد. [ اَ ش َ ] (اِخ ) ابن احمد برسوی . او راست : ارشاد الطالبین فی شرح وصایا المهتدین .
ارشد. [ اَ ش َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رشد. رشیدتر. راه راست یابنده تر. (غیاث ) (آنندراج ). || به رشدرسیده .
- ارشد اولاد یا اولاد ارشد ؛ آنکه در میانه ٔ اولاد کسی بارشدتر و باهوشتر از همه باشد. و در تداول عوام فارسی زبان ، اسن و اکبر فرزندان : حسن بن علی علیهما السلام فرزند ارشد فاطمه بنت رسول صلوات اﷲ علیهاست .
- صاحبمنصب ارشد ؛ صاحب منصبی که درجه ٔ او برتر از دیگران باشد.
- طریق ارشد ؛ به رشدتر. اَقصد. راه راست تر. قریب تر بمطلب . (آنندراج ).
ارشد.[ اَ ش َ ] (اِ) حجرالنور است . (اختیارات بدیعی ). جوهری است که آنرا مرقشیشا خوانند و بعربی حجرالنور گویند. (برهان قاطع). حجرالروشنائی . (قانون ابوعلی سینا در ادویه ٔ مفرده ذیل : مارقشیشا ). اثلق . (فهرست مخزن الادویه ). سنگ روشنائی .
بزرگتر، فرازین، ارجمند، برتر، سرآمد