کلمه جو
صفحه اصلی

بینش


مترادف بینش : بصیرت، بینایی، خرد، آگاهی، دانش، درک، دید، شعور، شناخت، فرهنگ، فضل، کمال، معلومات، وقوف

فارسی به انگلیسی

conception, estimation, horizon, image, imagery, insight, light, perception, theory, vision, world


insight, conception, estimation, horizon, image, imagery, light, perception, theory, vision, world, perspicacity

insight, perspicacity


فارسی به عربی

استخبارات , بصر , بصیرة , حدس , نظر

فرهنگ اسم ها

اسم: بینش (پسر) (فارسی) (تلفظ: bineš) (فارسی: بينش) (انگلیسی: binesh)
معنی: دیدن، بینایی، بصیرت، ( اسم مصدر از دیدن )، ( به مجاز ) قدرت ادراک و شناخت معمولاً وسیع و ژرف، ( به مجاز ) نگرش، ( در قدیم ) توانایی رؤیت، ( در قدیم ) چشم، ( اَعلام ) سید تقی بینش نویسنده و محقق متون کهن موسیقی سنتی ایران که در سال شمسی در مشهد به دنیا آمد

(تلفظ: bineš) (اسم مصدر از دیدن) (به مجاز) قدرت ادراک و شناخت معمولاً وسیع و ژرف ، بصیرت؛ (به مجاز) نگرش ؛ (در قدیم) توانایی رؤیت ، دیدن ؛ (در قدیم) چشم .


مترادف و متضاد

بصیرت، بینایی، خرد، آگاهی، دانش، درک، دید، شعور، شناخت، فرهنگ، فضل، کمال، معلومات، وقوف


intelligence (اسم)
اگاهی، فراست، زیرکی، ذکاوت، فهم، هوش، خرد، جاسوسی، بینش، روح پاک یا دانشمند

intuition (اسم)
فراست، بصیرت، کشف، بینش، شهود، درک مستقیم، دریافت ناگهانی

insight (اسم)
فراست، بینایی، فهم، بصیرت، بینش، درون بینی، چشم باطن

sight (اسم)
بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی

eyesight (اسم)
بینایی، دید، بینش

seeing (اسم)
دید، بینش، مشاهده، رویت، قوه دید

ken (اسم)
نظر، بصیرت، بینش

فرهنگ فارسی

فهمی از خود و روابط با دیگران که تجربه‌های پیشین را روشن یا فرد را در حل مسئله‌ای یاری می‌کند


اسم مصدر، دیدن، بینایی، بصیرت، بینندگی
( اسم .دیدن ) ۱ - بینندگی روئ یت . ۲ - بصیرت درک اشیا.

فرهنگ معین

(نِ ) (اِمص . ) ۱ - رؤیت . ۲ - بصیرت .

لغت نامه دهخدا

بینش. [ ن ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از دیدن. قدرت دید. بینائی. بصارت. ( از آنندراج ) :
من رسالات و دواوین و کتب سوخته ام
دیده بینش این حال ضرر بگشائید.
خاقانی.
هرگاه که بینش تو گردد بکمال
کوری خود آن زمان توانی دیدن.
عطار.
باد را بی چشم گر بینش نداد
فرق چون میکرد اندر قوم عاد.
مولوی.
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او.
سعدی.
دیدن حسن رخت می آورد در دیده آب
بینش خورشید بینا برنتابد بیش از این.
سلمان ساوجی.
|| بصیرت درک اشیاء. بصیرت. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) :
همت کس عاقبت اندیش نیست
بینش کس تا نفسی بیش نیست.
نظامی.
چون نظر از بینش توفیق ساخت
عارف خود گشت و خدا را شناخت.
نظامی.
- اهل بینش ؛ مردم بصیر و بینا. اهل بصیرت :
ای چشم و چراغ اهل بینش
مقصود وجود آفرینش.
نظامی.
|| نگاه کردن. دیدن. بینندگی. رؤیت. نظر. نگاه. ( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ) :
شیشه بازی سرشکم نگری از چپ و راست
گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی.
حافظ.
|| دیده. بصر. باصره. ( یادداشت مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. بینایی، بینندگی.
۲. بصیرت.
۳. نگاه، نظر.

دانشنامه عمومی

بصیرت (انگلیسی: Insight) فهمی از خود و روابط با دیگران است که تجربه های پیشین را روشن یا فرد را در حل مسئله ای یاری می کند.
درون نگری
خویشتن آگاهی
بصیرت به فرایندی که به وسیله آن مسائل حل می شود اطلاق می گردد و مشخص کننده سازماندهی یا نوسازی است که شخص را به فهم روابط مربوط به راه حل توانا می سازد.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:آق اولی، تقی (تهران ۱۲۶۴ـ همان جا ۱۳۲۵ش)

بینش (روان شناسی). بینِش (روان شناسی)(insight)
(یا: روشن بینی، بصیرت) در روان شناسی، مفهومی در نظریۀ یادگیری. بینش به یادگیری یا فهم آنی روشنی اطلاق می شود که بدون آزمون و خطا یا سنجش آشکار صورت گیرد. اطلاعات علمی از پدیدۀ بینش تا اندازۀ بسیاری برگرفته از بررسی های ولفگانگ کهلر۱، روان شناس آلمانی، در زمینۀ رفتار حیوانات است. کهلر در آزمایشی، یک موز بیرون قفس شمپانزۀ گرسنه ای گذاشت و دو چوب در اختیار او قرار داد که شَمپانزده فقط با سرهم کردن آن ها می توانست به موز برسد. شمپانزه پس از چندبار تلاشِ ناموفق سرانجام به این تدبیر رسید و موز را برداشت. در دفعات بعدی که آزمایش تکرار شد، شمپانزه به سرعت این راه حل را برگزید. با این همه، نتیجۀ آزمایش مبهم است؛ زیرا چند پاسخ شرطی در مسئله دخیل شده است. بینش در یادگیری انسان نیز تجربه می شود، ولی در مورد شمپانزه فقط در مواقعی مشاهده می شود که پاسخ های به دست آمده در شرایط محرکِ بازآفرینی شدۀ پیشین، کاربرد داشته است. بینش در بعضی روش های روان درمانی ضرورت دارد، زیرا رسیدن به فهم تازه دربارۀ انگیزه ها و منشأ رفتار ناسالم برای بهبودیافتن مهم است.
Wolfgang Kohler

فرهنگستان زبان و ادب

{insight} [روان شناسی] فهمی از خود و روابط با دیگران که تجربه های پیشین را روشن یا فرد را در حل مسئله ای یاری می کند

واژه نامه بختیاریکا

بیناهش

جدول کلمات

درایت

پیشنهاد کاربران

بصیرت

درایت، بصیرت، بینایی، خرد، آگاهی، دانش، درک، دید، شعور، شناخت، فرهنگ، فضل، کمال، معلومات، وقوف


کلمات دیگر: