کلمه جو
صفحه اصلی

تدین


مترادف تدین : پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دین باوری، دینداری، دین ورزی، دیندار بودن، متدین بودن

متضاد تدین : ناپارسایی

فارسی به انگلیسی

being religious, religiousness, religlousness

religlousness


فرهنگ اسم ها

اسم: تدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: tadayyon) (فارسی: تَدين) (انگلیسی: tadayyon)
معنی: دینداری، درستکاری، مومن بودن، ( عربی ) دیندار بودن، مؤمن بودن

(تلفظ: tadayyon) (عربی) دیدار بودن ، مؤمن بودن ، دینداری .


مترادف و متضاد

پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دین‌باوری، دینداری، دین‌ورزی، ≠ ناپارسایی


دیندار بودن، متدین‌بودن


۱. پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دینباوری، دینداری، دینورزی،
۲. دیندار بودن، متدینبودن ≠ ناپارسایی


فرهنگ فارسی

سید محمد( ف . آبان ۱۳۳٠ ه .ش . ) وی از مردم بیرجند و نخست طلبه بود و سپس وارد سیاست شد و چون از ناطقان زبردست حذب دمکرات بود در دورههای چهارم و پنجم بنمایندگی مجلس انتخاب گردید و بعد بریاست مجلس رسید . درادوار بعد وزیر معارف و سپس باستادی زبان عربی در دانشگاه تهران منصوب شد . پس از شهریور ۱۳۲٠ وزیرخواربار گردید . دبیرستان ملی تدین تاسیس اوست.
دین داشتن، دین دارشدن، متدین شدن، دین داری
۱-( مصدر ) دین داشتن دین دار شدن . ۲- ( اسم ) دین ورزی .

فرهنگ معین

(تَ دَ یُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دین داشتن .

لغت نامه دهخدا

تدین. [ ت َ دَی ْ ی ُ ] ( ع مص )دیندار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). دین دار شدن و راستکار شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دین داری ودرستکاری. ( ناظم الاطباء ). || وام خواستن.( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. دین داشتن.
۲. دین دار شدن، متدین شدن.
۳. دین داری.

پیشنهاد کاربران

ارتشید


کلمات دیگر: