قابل توجيه , توجيه پذير
مبرر
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
مبرر. [ م ُ ب َرْ رِ ] ( ع ص ) میش ماده که در پیشانیش خالها باشد. ( منتهی الارب ). میش ماده که در پستانش خالها باشد. ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). میش ماده که در پستانش خالها باشد و آثار آبستنی آشکار گردد. || حق دهنده. ( ناظم الاطباء ).
مبرر.[ م ُ ب َرْ رَ ] ( ع ص ) حق داده شده. ( ناظم الاطباء ).
مبرر.[ م ُ ب َرْ رَ ] ( ع ص ) حق داده شده. ( ناظم الاطباء ).
مبرر. [ م ُ ب َرْ رِ ] (ع ص ) میش ماده که در پیشانیش خالها باشد. (منتهی الارب ). میش ماده که در پستانش خالها باشد. (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (از تاج العروس ). میش ماده که در پستانش خالها باشد و آثار آبستنی آشکار گردد. || حق دهنده . (ناظم الاطباء).
مبرر.[ م ُ ب َرْ رَ ] (ع ص ) حق داده شده . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: