منسوب به کرک کرکی
کرکینه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کرکینه. [ ک ُ ن َ /ن ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به کرک. کرکی :
ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر
که کرکینه پوشد بجای حریر.
ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر
که کرکینه پوشد بجای حریر.
نظامی.
گویش مازنی
/kar kine/ ساقه های بازمانده پس از درو غلات - زمینی که هرساله و بدون فاصله کشت شود ۳مزرعه ی درو شده ی گندم و جو و شالی
کلمات دیگر: