لکنت : مگر لکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مفحم نکردی بیان . ( بوستان لغ. : لکنت )
لکنه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لکنة. [ ل ُ ن َ ] (ع اِمص ) لکنه . لکنت . و رجوع به لکنت شود :
مگرلکنه ای بودش اندر زبان
که تحقیق مُفحَم نکردی بیان .
مگرلکنه ای بودش اندر زبان
که تحقیق مُفحَم نکردی بیان .
(بوستان ).
گویش مازنی
/lakenne/ کسی که تلوتلو خوران راه می رود - مندرس و از کار افتاده
۱کسی که تلوتلو خوران راه می رود ۲مندرس و از کار افتاده
کلمات دیگر: