کلمه جو
صفحه اصلی

مشیخه

فرهنگ فارسی

پیران، جمع شیخ

لغت نامه دهخدا

( مشیخة ) مشیخة. [ م َش ْ ی َ خ َ / م َ خ َ ] ( ع اِ ) ج ِ شیخ. ( منتهی الارب ) ( بحر الجواهر ) ( اقرب الموارد ) ( محیطالمحیط ). || در اصطلاح اهل حدیث و درایه «مشیخة» عده ای از شیوخ را گویند که احادیثی از آنها نقل شده باشد،یا فقیهی است که اسانید او مستند به روات باشد که از آنها روایت کند. ( از درایه از فرهنگ علوم نقلی ).

مشیخة. [ م َش ْ ی َ خ َ / م َ خ َ ] (ع اِ) ج ِ شیخ . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). || در اصطلاح اهل حدیث و درایه «مشیخة» عده ای از شیوخ را گویند که احادیثی از آنها نقل شده باشد،یا فقیهی است که اسانید او مستند به روات باشد که از آنها روایت کند. (از درایه از فرهنگ علوم نقلی ).



کلمات دیگر: