کلمه جو
صفحه اصلی

مبری

فارسی به انگلیسی

clear

فرهنگ فارسی

پاک کرده شده

لغت نامه دهخدا

مبری. [ م َ ری ی ] ( ع ص ) چوب و تیر تراشیده شده و قلم تراشیده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مبری. [ م َرا ] ( ع اِ ) موضع تراش تیر و چوب. ( ناظم الاطباء ).

مبری. [ م ُ را ] ( ع ص ) جمل مبری ؛ شتر حلقه در بینی کرده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). مبراة. ( آنندراج ). و رجوع به مبراة شود.

مبری. [ م ُ ب َرْ را ] ( ع ص ) پاک کرده شده. ( آنندراج ). بی گناه. پاک از... بری. منزه. سلیم. سالم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || معاف و آزاد.( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || دورکرده شده. ( آنندراج ). و رجوع به مبرا و ذیل آن شود.

مبری . [ م َ ری ی ] (ع ص ) چوب و تیر تراشیده شده و قلم تراشیده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


مبری . [ م َرا ] (ع اِ) موضع تراش تیر و چوب . (ناظم الاطباء).


مبری . [ م ُ ب َرْ را ] (ع ص ) پاک کرده شده . (آنندراج ). بی گناه . پاک از... بری . منزه . سلیم . سالم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || معاف و آزاد.(ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || دورکرده شده . (آنندراج ). و رجوع به مبرا و ذیل آن شود.


مبری . [ م ُ را ] (ع ص ) جمل مبری ؛ شتر حلقه در بینی کرده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). مبراة. (آنندراج ). و رجوع به مبراة شود.



کلمات دیگر: