کلمه جو
صفحه اصلی

رقه

فرهنگ فارسی

قریه ایست در مصر ( مدیریت جیزه ) واقع در ساحل غربی نیل و مقابل آن در ساحل شرقی نیز قریه ایست بهمان اسم ( رقه ).

لغت نامه دهخدا

رقه. [ رَ ق ِ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش بشرویه شهرستان فردوس است که در باختر بشرویه جنوب دهستان کروند و شمال دهستان مورستان واقع و موقع آن جنگلی و کوهستانی و هوای آن گرمسیری است. آب مزروعی آبادیها از قنوات تأمین می شود. این دهستان از 24 آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس آن 1306 تن است. محصول عمده دهستان آنجا غلات و ارزن. صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و کرباس بافی. بواسطه خشکسالی های متوالی مردم دهستان به شهرهای مجاور کوچ نموده اند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

رقة. [ رَق ْ ق َ ] (اِخ ) شهری در کنار رود فرات و اکنون خراب و ویران است . (ناظم الاطباء). شهری است بر فرات مقدم دیار ربیعة. (منتهی الارب ). شهر مشهوری است در ساحل فرات از جانب شرقی آن و از آن تا حران که یکی از بلاد جزیره است سه روز راه است . (از معجم البلدان ). شهری است [ از جزیره ] بزرگ و خرم و پیوسته به رایقه برکران فرات نهاده ، و حرب صفین اندر حد او بوده است از آن سوی رود. (حدود العالم ). رقه از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات عدیز و عرض از خط استوا لدم اکنون خراب است به زبان رومی آن را قالانیقوس خوانده اند. جعبرنام حاکم آنجا در عهد قادر خلیفه بر لب فرات و محاذی رقه قلعه ای در سنگ خارا ساخته است دورش یک هزار گام و نزدیک صفین رزمگاه علی (ع ) با معاویه است . (از نزهةالقلوب چ لیدن ص 104). کرسی دیار مصر در جزیره بر ساحل فرات . عیاض بن غنم آن را فتح کرد (17 هَ . ق .) و سکنه ٔ مسیحی آن بپرداخت جزیه مصالحه کردند و در آن آثار باستانی است . (فرهنگ فارسی معین ) : بیست هزار مرد به رقه آمدند... عبدالملک برفت با ده هزار مرد از سپاه بغداد چون به رقه رسید بیمار شد....عبدالملک نامه کرد از رقه به سپاه خویش . (ترجمه ٔ طبری ورق 512).
گاهی نسیم برطرف دجله درع باف
گاهی شمال برگذر رقه عطرسا.

سلمان ساوجی (از شرفنامه ).


رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 86 و شدالازار حاشیه ٔ ص 241 و ماده ٔ رافقه و فهرست حبیب السیر چ خیام و مجمل التواریخ والقصص ص 351 و 353 و 369 و 476 و 479 و 480 و تاریخ الحکماء قفطی ص 281 و 115 و 434 و429 و لباب الالباب فهرست ج 2 و معجم البلدان و فهرست الوزراء و الکتاب شود.

رقة. [ رَق ْ ق َ ] (اِخ ) قلعه و لنگرگاهی است در مشرق اندلس . (از انساب سمعانی ).


رقة. [ رَق ْ ق َ ] (ع اِ) هر زمین بر لب رود که آب بر وی در وقت مدبر آید و سپس فرورود. ج ، رِقاق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). هر زمین بر لب رودخانه که آب در هنگام مد آن را فراگیرد و سپس در آن فرو رود و برای رستنیها نیکو گردد. ج ، رقاق و ابوحاتم گفته است : «رقه زمینی است که آب از آن جاری گردد». (از اقرب الموارد).


رقة. [ رَق ْ ق َ] (اِخ ) شهری است دیگر غربی بغداد. (منتهی الارب ).


رقة. [ رِ ق َ ] (ع اِ) سیم مضروب . ج ، رقون و رقات . (ناظم الاطباء). نقره ٔ مسکوک و«هاء» عوض «واو» است . ج ، رقون . (از اقرب الموارد). سیم مضروب (والهاء عوض عن الواء). ج ، رِقون و رِقات و فی الحدیث : فی الرقة ربع العشر و فی اربعین شاة شاة وفی خمس من الابل شاة. و قولهم ان الرقین تغطی افن الافین ؛ یعنی ان المال تغطی العیوب . (منتهی الارب ). و رق ؛ یعنی درهم سکه شده . ج ، رقین . (مفاتیح ). || آنچه نخستین روید از گیاه نصی و صلیان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آنچه از گیاه نصی و صلیان در فصل بهار نخستین بار روید. (از اقرب الموارد). || زمینی که در ایام برآمد گرما و درآمد گرما و یا در ایام گرما بر آن باران رسد و سبز و گیاهناک گردد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


رقة. [ رِق ْ ق َ ] (ع اِمص ) مهربانی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رقت شود.
- رقةالعیش ؛ فراخی و نعمت زندگی . (اقرب الموارد).
|| تنکی و نازکی . (ناظم الاطباء). نازکی . (از اقرب الموارد). تنکی . (منتهی الارب ).
- رقةالجانب ؛ کنایه از ضعف است . (از اقرب الموارد).
|| شرم داشتن .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


رقة. [ رِق ْ ق َ ] (ع مص ) نرم و تنک گردیدن چیز. (منتهی الارب ). تنک و نازک گردیدن چیزی . (ناظم الاطباء). تنک شدن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 209) (تاج المصادر بیهقی ). مقابل ستبر شدن و سخت شدن . || بدحال شدن مرد و کم شدن مال او. (از اقرب الموارد). || شرم داشتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || رحم کردن و مهربانی نمودن بر کسی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


رقة. [رَق ْ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است در مصر [مدیریت جیزه ] واقع در ساحل غربی نیل ، مقابل آن در ساحل شرقی نیز قریه ای است بهمان اسم [رقه ]. (از فرهنگ فارسی معین ).


دانشنامه عمومی

رقه می تواند به یکی از موارد زیر اطلاق شود:
رقه (شهر)، شهری در کشور سوریه
استان رقه، استانی در کشور سوریه
رقه (بشرویه)، روستایی در شهرستان بشرویه
دهستان رقه، دهستانی در شهرستان بشرویه


کلمات دیگر: