نام کوهی است در هشت میلی بقعه ای که حجاج بیت الله از طریق عراق بدانجا احرام می بندند .
خرمان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خرمان . [ خ ُ ] (ع اِ) کذب . دروغ . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). منه : جاء فلان بالخرمان .
خرمان . [ خ ُ ] (اِخ ) نام کوهی است در هشت میلی بقعه ای که حجاج بیت اﷲ از طریق عراق بدانجا احرام می بندند. (از معجم البلدان ).
خرمان. [ خ ُ ] ( ع اِ ) کذب. دروغ. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ). منه : جاء فلان بالخرمان.
خرمان. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام کوهی است در هشت میلی بقعه ای که حجاج بیت اﷲ از طریق عراق بدانجا احرام می بندند. ( از معجم البلدان ).
خرمان. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام کوهی است در هشت میلی بقعه ای که حجاج بیت اﷲ از طریق عراق بدانجا احرام می بندند. ( از معجم البلدان ).
کلمات دیگر: