آنکه در خرگاه نشیند کنایه از رئیس و سرور قوم باشد .
خرگاه نشین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خرگاه نشین. [ خ َ ن ِ ] ( نف مرکب ) آنکه در خرگاه نشیند. کنایه از رئیس و سرور قوم :
خرگاه نشین بت پریروی
همچون پریان پرید از آن کوی.
خرگاه نشین کوه خضرا.
خرگاه نشین بت پریروی
همچون پریان پرید از آن کوی.
نظامی.
ای پیشرو سپاه صحراخرگاه نشین کوه خضرا.
نظامی.
کلمات دیگر: