کلمه جو
صفحه اصلی

مبرق

فرهنگ فارسی

هنگام درخشیدن صبح

لغت نامه دهخدا

مبرق. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) ناقة مبرق ؛ ناقه که دم خود را بلند کند و آبستن نماید و نیست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از تاج العروس ). ماده شتری که دمب خود را بلند نماید و چنان وانمود کند که آبستن است درصورتی که آبستن نباشد. ج ، مباریق. ( ناظم الاطباء ).

مبرق. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) هنگام درخشیدن صبح : جاء عند مبرق الصبح. ( ناظم الاطباء ). زمان درخشیدن صبح. ج ، مَبارِق. و مَباریق. ( از اقرب الموارد ).

مبرق . [ م َ رَ ] (ع اِ) هنگام درخشیدن صبح : جاء عند مبرق الصبح . (ناظم الاطباء). زمان درخشیدن صبح . ج ، مَبارِق . و مَباریق . (از اقرب الموارد).


مبرق . [ م ُ رِ ] (ع ص ) ناقة مبرق ؛ ناقه که دم خود را بلند کند و آبستن نماید و نیست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از تاج العروس ). ماده شتری که دمب خود را بلند نماید و چنان وانمود کند که آبستن است درصورتی که آبستن نباشد. ج ، مباریق . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: