کلمه جو
صفحه اصلی

مکلب

فرهنگ فارسی

بندی مقلوب مکبل است . بندی و قید کرده شده و حبس شده . مقلوب مکبل .

لغت نامه دهخدا

مکلب. [ م ُک َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) آنکه سگ را صید کردن آموزد. ج ، مکلبون. ( مهذب الاسماء ). شکارآموزنده سگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کسی که به سگ شکار کردن می آموزد. ( ناظم الاطباء ). آموزنده سگ و سایر جانوارن و مرغان شکارکننده. ( از اقرب الموارد ). سگبان. ( تفسیر ابوالفتوح ).

مکلب. [ م ُ ک َل ْ ل َ ] ( ع ص ) بندی. مقلوب مُکَبَّل است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بندی و قید کرده شده و حبس شده. مقلوب مکبل. ( ناظم الاطباء ). اسیر بند کرده و گویند مقلوب مکبل است. ( ازاقرب الموارد ). || نزد سبعیه ، یکی از هفت تن که از آنها پیروی کنند. ( از اقرب الموارد ). ششمین درجه از درجات هفتگانه سبعیه که به وی اذن دعوت داده نشده بلکه مأذون است که با مردم احتجاج کند. ( ازکشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین مأخذ شود.

مکلب . [ م ُ ک َل ْ ل َ ] (ع ص ) بندی . مقلوب مُکَبَّل است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بندی و قید کرده شده و حبس شده . مقلوب مکبل . (ناظم الاطباء). اسیر بند کرده و گویند مقلوب مکبل است . (ازاقرب الموارد). || نزد سبعیه ، یکی از هفت تن که از آنها پیروی کنند. (از اقرب الموارد). ششمین درجه از درجات هفتگانه سبعیه که به وی اذن دعوت داده نشده بلکه مأذون است که با مردم احتجاج کند. (ازکشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین مأخذ شود.


مکلب . [ م ُک َل ْ ل ِ ] (ع ص ) آنکه سگ را صید کردن آموزد. ج ، مکلبون . (مهذب الاسماء). شکارآموزنده ٔ سگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که به سگ شکار کردن می آموزد. (ناظم الاطباء). آموزنده ٔ سگ و سایر جانوارن و مرغان شکارکننده . (از اقرب الموارد). سگبان . (تفسیر ابوالفتوح ).



کلمات دیگر: