کلمه جو
صفحه اصلی

مکروهه

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مکروه جمع : مکروهات .

لغت نامه دهخدا

( مکروهة ) مکروهة. [ م َ هََ ] ( ع اِ ) رجل ذو مکروهة؛ مرد با سختی و شدت. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مکروهه. [ م َ هََ ] ( ع ص ) مکروهة. مؤنت مکروه. رجوع به مکروه شود. || امری که ترک آن راجح و فعل آن مرجوح است : از دخول در مداخل محرمه و مکروهه محترز نباشند. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 57 ). و رجوع به مکروه و مکروهات ( اصطلاح فقهی ) شود. || اسم دراهم مسکوک به دست حجاج بن یوسف است که روی آن نقش «قل هواﷲاحد» بوده و چون بدون طهارت به آن دست نمی زدند مکروهه نامیده شد. ( ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ). و رجوع به النقود العربیة ص 13 و 15 و 43 شود.

مکروهه . [ م َ هََ ] (ع ص ) مکروهة. مؤنت مکروه . رجوع به مکروه شود. || امری که ترک آن راجح و فعل آن مرجوح است : از دخول در مداخل محرمه و مکروهه محترز نباشند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 57). و رجوع به مکروه و مکروهات (اصطلاح فقهی ) شود. || اسم دراهم مسکوک به دست حجاج بن یوسف است که روی آن نقش «قل هواﷲاحد» بوده و چون بدون طهارت به آن دست نمی زدند مکروهه نامیده شد. (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ). و رجوع به النقود العربیة ص 13 و 15 و 43 شود.


مکروهة. [ م َ هََ ] (ع اِ) رجل ذو مکروهة؛ مرد با سختی و شدت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: