بازدارنده کسی را از کار
مثبط
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مثبط. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) بیماریی که مفارقت نکند از کسی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بیماریی که اندک وامی گذارد و مفارقت نمی کند از شخص. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اثباط شود.
مثبط. [ م ُ ث َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) آن که بازدارد کسی را از کار و برتأخیر و درنگ دارد او را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تثبیط شود.
مثبط. [ م ُ ث َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) آن که بازدارد کسی را از کار و برتأخیر و درنگ دارد او را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تثبیط شود.
مثبط. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) بیماریی که مفارقت نکند از کسی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیماریی که اندک وامی گذارد و مفارقت نمی کند از شخص . (ناظم الاطباء). و رجوع به اثباط شود.
مثبط. [ م ُ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که بازدارد کسی را از کار و برتأخیر و درنگ دارد او را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثبیط شود.
کلمات دیگر: