کلمه جو
صفحه اصلی

کشد

فرهنگ فارسی

جمع کاشد. یا جمع کشود

لغت نامه دهخدا

کشد. [ ک َ ] (ع اِ) دانه ای است که می خورند آنرا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


کشد. [ ک َ ] (ع مص ) به دندان بریدن چیزی را. || به انگشت دوشیدن ماده شتر را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).


کشد. [ ک َ ش َ ] (ع ص ، اِ) به معنی کاشد است . ج ، کُشُد. (منتهی الارب ). رجوع به کاشد شود.


کشد. [ ک ُ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاشد. (منتهی الارب ). || ج ِ کَشود. (منتهی الارب ).


کشد. [ ک َ ] ( ع اِ ) دانه ای است که می خورند آنرا. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

کشد. [ ک َ ] ( ع مص ) به دندان بریدن چیزی را. || به انگشت دوشیدن ماده شتر را. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).

کشد. [ ک َ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) به معنی کاشد است. ج ، کُشُد. ( منتهی الارب ). رجوع به کاشد شود.

کشد. [ ک ُ ش ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کاشد. ( منتهی الارب ). || ج ِ کَشود. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: