کلمه جو
صفحه اصلی

کشنج

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است علفی و پایا از از تیر. مرکبائ که در حقیقت سر دست. این تیره است . ارتفاعش بین ۵٠ سانتیمتر تا ۱ متر است و آن بر اثر کشت های متوالی تا ۲ متر نیز میرسد . ریش. این گیاه دراز ٠/۵ الی ۱ متر و بقطر یک انگشت و رنگش قهو هیی است . گیاه مزبور قابل انعطاف است . ساقه اش خشن و برگهایش پوشیده از کرک میباشد . برگهای قاعد. این گیاه دارای بریدگیهای مشخص ولی برگهای فوقانیش معمولا کوچک و نوک تیز و تقریبا ساقه آغوش است . گلهایش که در فاصل. ماههای تیر و مرداد ظاهر میشوند برنگ آبی زیبا و گاهی گلی یا سفید رنگ و طبق گل مسطح است . جام گل منحصرا مرکب از گلهای زبانه یی است . این گیاه در اراضی بایر و کنار جاده ها و چمنزار ها میروید و کشت آن نیز مواظبت و دقت لازم ندارد . قسمت مورد استفاد. گیاه مذکور برگ تازه و ریش. خشک شد. آن است . ریش. کاسنی شامل مواد لعابی و اینولین و قندهای مختلف دیگر از قبیل گلوکز و سوولز و ساکارز است و بمقدار جزوی تانن نیز دارد . بعلاوه دارای یک آلکالوئید بنام شیکورین و مقداری نیترات پتاسیم است . کاسنی در تداوی بعنوان مقوی عمومی و مقوی معده و تصفیه کنند. خون و مدروملین و تب بر استعمال میشود . برگهای این گیاه بسیار تلخ است و بعنوان تقویت دهند. دستگاه هضم در بیمارانی که از تبهای نوبه یی برخاسته اند توصیه میشود . درایران معمولا برگهای کاسنی را میجوشانند و پس از تقطیر آنرا بنام عرق کاسنی مورد استفاده قرار میدهند و بعلاوه ریشه و برگها و ساقه های خشک شده و نرم شد. آنرا با قهوه مخلوط و مصرف میکنند . این گیاه در اکثر نقاط بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران بفراوانی میروید و بطور مختلف مصرف میشود هندبا انطوبیا شکوریه سرس کاسنی تلخ سیکوریا هندبه کسناج کونه یک چیپوتیپایی شکوریا امیرون آجی مارول سریس شریش سکوثا کاسنی دشتی ارحل کاسنی بیابانی کاسنی وحشی . یا تیر. کاسنی . منظور تیر. مرکبان است که کاسنی سر دست. آنهااست . یا چکید. کاسنی . مایع کم و بیش لزج و غلیظی که از جوشاندن ریشه و برگهای کاسنی قبل از صاف کردن حاصل میشود و در طب بعنوان معالج تبهای نوبهیی مصرف میگردد . یا عرق کاسنی . عرقی که از تقطیر جوشاند. ریشه و برگهای کاسنی گیرند و مصرف طبی دارد کاشنی عرق . یا کاسنی صحرای . از تیر. مرکبا جزو دست. کاسنی ها که در اروپا و آسیا ( درایران : اطراف یزد ) میروید و جوشانده اش در تداوی دردهای مزمن مفاصل استعمال میشود پروتیزک خندریلی یعضیض مروریه هندبائ بری آق هندبا یعضید جعضیض علث . یا کاسنی فرنگی . گونه ای کاسنی که آنرا میکارند و چون مانند کاسنی معمولی برگهایش تلخ نیست برگهای آنرا در سالاد ریخته میخورند کاسنی سالادی کاسنیه تیفاف فیخوریون هندبی کاسنی بستانی هندب. بستانی کاسنی شیرین . یا کاسنی وحشی .

لغت نامه دهخدا

کشنج. [ ک َ ن َ ] ( اِ ) نوعی ازسماروغ باشد و آن رستنی است که از جاهای نمناک و عفن روید و تخم ندارد و بعضی گویند معرب کشنه است و آن گیاهی باشد. ( برهان ). نوعی از سماروغ که در ماورأالنهر و خراسان به وفور یافت شود. ( دزی ج 2 ص 472 ). کشنک. کشمک. زریرا. ( یادداشت مؤلف ). نوعی است از سماروغ. ( ترجمه صیدنه ). کشنج از اقسام قطر یعنی سماروغ است. ( ذخیره خوارزمشاهی باب هشتم از بخش نخستین از جزء دوم گفتار سوم از کتاب سوم ). نوعی از کماة است...و آن مخدر بود و زنان از جهت فربهی در حلوا کنند و خورند و مست کننده بود و چون تر بود مقدار گردو بود کوچک و چون خشک شود از گردکان بزرگتر بود و اندرون وی مجوف بود و طبیعت آن سرد بود. ( اختیارات بدیعی ).


کلمات دیگر: