کلمه جو
صفحه اصلی

مرزبانی

فارسی به انگلیسی

control of the frontier

فرهنگ فارسی

ابوعبیدالله محمد بن عمران بن موسی بن سعید بن عبدالله المرزبانی . ( و. بغداد ۲۹۷ ه.ق .ف. بغداد ۳۸۴ ه.ق . ) از علمای اخبار و ادب و تاریخ . اصلش از خراسان تالیفات بسیار دارد . از جمله : [ المفید در شعر و احوال شعرا [ الازمنه ] در باب فصول اربعه و ابرها و رعد و برق و روزهای مهم اتفاقات در نزد اعراب و ایرانیها [ اخبار البرامکه ] [ اخبار المعتزله ] [ المستنیر ] [ اخبار ابی مسلم الخراسانی ] [ دیوان یزید بن معاویه الاموی ] و غیره . مرزبانی مورد توجه و احترام عضدالدوله دیلمی بوده .
۱ - مالکیت زمین . ۲ - حکومت ناحیه و کشور . ۳ - حکومت ناحی. سرحدی سر حد داری مرز داری .
دهی در شهرستان کرمانشاه

لغت نامه دهخدا

مرزبانی . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 80هزارگزی شمال کرمانشاه و 18 هزارگزی شرق راه کرمانشاه به کردستان و 10هزارگزی جنوب دیزگران در دامنه سردسیر واقع و دارای 615 تن سکنه است . آبش از قنات و چشمه . نسبت به قراء مجاور مرکزیت دارد ارتفاع این ده از سطح دریا 1586 گز است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


مرزبانی . [ م َ ] (اِخ ) عبدالحق بن محمدبن مرزبانی صوفی از اهل دمشق (991 - 1070هَ . ق ). محبی گوید به خط وی مجموعه ای دیدم که معانی نادر و حکایات ظریف داشت . و او را شعری نیک بود.


مرزبانی . [ م َ ] (حامص مرکب ) عمل مرزبان . سرحدداری . حفظ ثغور و مرزهای مملکت . رجوع به مرزبان شود. || حکومت . حکمروائی :
همه مرزی ز مهربانی تو
به تمنای مرزبانی تو.

نظام .


- مرزبانی دادن ؛ شغل سرحدداری دادن :
سپاه ترا مرزبانی دهم
ترا افسر پهلوانی دهم .

فردوسی .


- مرزبانی کردن ؛ سرحدداری کردن . تصدی مرز :
گر امشب مرامیزبانی کنی
هشیواری و مرزبانی کنی
بر آنم که روزی به کار آیدت .
درختی که کاری ببار آیدت .

فردوسی .


|| (اِ مرکب ) سازمان و تشکیلاتی که اداره ٔ امور مربوط به مرزهای آبی و خاکی مملکت را بر عهده دارد.

مرزبانی . [ م َ زَ ] (اِخ ) ابوعبیداﷲ محمدبن عمران بن موسی بن سعیدبن عبدالرحمان المرزبانی (متولد بغداد به سال 297 هَ . ق . و متوقی به بغداد به سال 384 هَ . ق .). از علمای اخبار و ادب وتاریخ . اصلش از خراسان است و تألیفات بسیار دارد از جمله المفید در شعر و احوال شعرا؛ والازمنه در باب فصول اربعه و ابرها و رعد و برق و روزهای مهم اتفاقات در نزد اعراب و ایرانیها. و نیز اخبار البرامکه و اخبار المعتزله و المستنیر و اخبار ابی مسلم الخراسانی و غیره . این مرد مورد توجه عضدالدوله ٔ دیلمی نیز بوده است . رجوع به خاندان نوبختی ص 48، 182، 241 و قاموس الاعلام ترکی و اعلام زرکلی ذیل محمدبن عمران شود.


مرزبانی. [ م َ ] ( حامص مرکب ) عمل مرزبان. سرحدداری. حفظ ثغور و مرزهای مملکت. رجوع به مرزبان شود. || حکومت. حکمروائی :
همه مرزی ز مهربانی تو
به تمنای مرزبانی تو.
نظام.
- مرزبانی دادن ؛ شغل سرحدداری دادن :
سپاه ترا مرزبانی دهم
ترا افسر پهلوانی دهم.
فردوسی.
- مرزبانی کردن ؛ سرحدداری کردن. تصدی مرز :
گر امشب مرامیزبانی کنی
هشیواری و مرزبانی کنی
بر آنم که روزی به کار آیدت.
درختی که کاری ببار آیدت.
فردوسی.
|| ( اِ مرکب ) سازمان و تشکیلاتی که اداره امور مربوط به مرزهای آبی و خاکی مملکت را بر عهده دارد.

مرزبانی. [ م َ زَ ] ( اِخ ) ابوعبیداﷲ محمدبن عمران بن موسی بن سعیدبن عبدالرحمان المرزبانی ( متولد بغداد به سال 297 هَ. ق. و متوقی به بغداد به سال 384 هَ. ق. ). از علمای اخبار و ادب وتاریخ. اصلش از خراسان است و تألیفات بسیار دارد از جمله المفید در شعر و احوال شعرا؛ والازمنه در باب فصول اربعه و ابرها و رعد و برق و روزهای مهم اتفاقات در نزد اعراب و ایرانیها. و نیز اخبار البرامکه و اخبار المعتزله و المستنیر و اخبار ابی مسلم الخراسانی و غیره. این مرد مورد توجه عضدالدوله دیلمی نیز بوده است. رجوع به خاندان نوبختی ص 48، 182، 241 و قاموس الاعلام ترکی و اعلام زرکلی ذیل محمدبن عمران شود.

مرزبانی. [ م َ ] ( اِخ ) عبدالحق بن محمدبن مرزبانی صوفی از اهل دمشق ( 991 - 1070هَ. ق ). محبی گوید به خط وی مجموعه ای دیدم که معانی نادر و حکایات ظریف داشت. و او را شعری نیک بود.

مرزبانی. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 80هزارگزی شمال کرمانشاه و 18 هزارگزی شرق راه کرمانشاه به کردستان و 10هزارگزی جنوب دیزگران در دامنه سردسیر واقع و دارای 615 تن سکنه است. آبش از قنات و چشمه. نسبت به قراء مجاور مرکزیت دارد ارتفاع این ده از سطح دریا 1586 گز است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دانشنامه عمومی

مرزبانی (کرمانشاه). مرزبانی (کردی:مه رزبانی) همچنین مرزیانی نام روستایی در دهستان پشت دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه در استان کرمانشاه است. طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت این روستا ۵۶۸ نفر در ۱۴۴ خانواده است.

پیشنهاد کاربران

تصدی حدود ، تصدی مرز


کلمات دیگر: