کلمه جو
صفحه اصلی

بیانی

فارسی به انگلیسی

declarative, explanatory

explanatory


مترادف و متضاد

recitative (صفت)
بیانی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به بیان مربوط بعلم بیان .
منسوب به بیان معنی تفسیری . یا منسوب است به بیان ابن سمعان تمیمی .

لغت نامه دهخدا

بیانی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بیان ،یعنی تفسیری. ( ناظم الاطباء ). مربوط به علم بیان. رجوع به بیان شود. || منسوب است به بیان بن سمعان تمیمی. ( الانساب سمعانی ). رجوع به بیانیه شود.

بیانی. [ ب َ ] ( اِخ ) از جمله شعرای زمان سلطان یعقوب خان است و شخص دردمند و مستمند و خوش طبع بود و این مطلع از اوست :
چون کنم کز روزه سرو من خلالی گشته است
روی چون ماه تمام او هلالی گشته است.
هر کجا داغی است تنها بر دل افکار ماست
گلبن دردیم و گلهای ملامت بار ماست.
یکشبی گفتی مرو در خواب بیدارم هنوز
سالها شد کآن سخن را پاس میدارم هنوز.
( مجالس النفائس ص 300 ).

بیانی . [ ب َ ] (اِخ ) از جمله ٔ شعرای زمان سلطان یعقوب خان است و شخص دردمند و مستمند و خوش طبع بود و این مطلع از اوست :
چون کنم کز روزه سرو من خلالی گشته است
روی چون ماه تمام او هلالی گشته است .
هر کجا داغی است تنها بر دل افکار ماست
گلبن دردیم و گلهای ملامت بار ماست .
یکشبی گفتی مرو در خواب بیدارم هنوز
سالها شد کآن سخن را پاس میدارم هنوز.

(مجالس النفائس ص 300).



بیانی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بیان ،یعنی تفسیری . (ناظم الاطباء). مربوط به علم بیان . رجوع به بیان شود. || منسوب است به بیان بن سمعان تمیمی . (الانساب سمعانی ). رجوع به بیانیه شود.


پیشنهاد کاربران

رایموند


کلمات دیگر: