موجی
فارسی به انگلیسی
wavy, corrugated
sinuous, wavelike
مترادف و متضاد
مارپیچی، غیر مستقیم، گمراه کننده، موجی، دارای شیارهای موجی
مارپیچ، پیچاپیچ، نرم، پیچ و خم دار، موجی
موجی، شبیه موج
نرم، موجی
موجی، موج دار، دارای حاشیه موجی، کنگره کنگره
فرهنگ فارسی
از گویندگان عثمانی است و دیوانی به ترکی دارد .
لغت نامه دهخدا
موجی. [ م َ جا ] ( ع ص ) ناقه موجی ؛ ناقه تیزرو که منکشف و فراخ گردد لنگ آن به سبب اختلاف دست و پای او. ( منتهی الارب ، ماده م وج ). ماده شتر تیزرو که به سبب مختلف گذاشتن دست و پای لنگ وی گشاد و فراخ گردد. ( ناظم الاطباء ).
موجی. [ م َ / م ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به موج. آنکه یا آنچه به موج نسبت دارد. || ( اصطلاح نقاشی ) رنگ خانه خانه یا مثل موج. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح پزشکی ) قسمی از نبض. ( یادداشت مؤلف ). نبض موجی. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || وهمی و خیالی. ( ناظم الاطباء ). || قسمی جاجیم در اصطلاح فرش بافی. ( یادداشت مؤلف ). موج. رجوع به موج شود.
موجی. [ م َ ] ( اِخ ) از گویندگان عثمانی است و دیوانی به ترکی دارد. ( از یادداشت مؤلف ).
موجی. [ م َ / م ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به موج. آنکه یا آنچه به موج نسبت دارد. || ( اصطلاح نقاشی ) رنگ خانه خانه یا مثل موج. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح پزشکی ) قسمی از نبض. ( یادداشت مؤلف ). نبض موجی. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || وهمی و خیالی. ( ناظم الاطباء ). || قسمی جاجیم در اصطلاح فرش بافی. ( یادداشت مؤلف ). موج. رجوع به موج شود.
موجی. [ م َ ] ( اِخ ) از گویندگان عثمانی است و دیوانی به ترکی دارد. ( از یادداشت مؤلف ).
موجی . [ م َ ] (اِخ ) از گویندگان عثمانی است و دیوانی به ترکی دارد. (از یادداشت مؤلف ).
موجی . [ م َ / م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به موج . آنکه یا آنچه به موج نسبت دارد. || (اصطلاح نقاشی ) رنگ خانه خانه یا مثل موج . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح پزشکی ) قسمی از نبض . (یادداشت مؤلف ). نبض موجی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || وهمی و خیالی . (ناظم الاطباء). || قسمی جاجیم در اصطلاح فرش بافی . (یادداشت مؤلف ). موج . رجوع به موج شود.
موجی . [ م َ جا ] (ع ص ) ناقه ٔ موجی ؛ ناقه ٔ تیزرو که منکشف و فراخ گردد لنگ آن به سبب اختلاف دست و پای او. (منتهی الارب ، ماده ٔ م وج ). ماده شتر تیزرو که به سبب مختلف گذاشتن دست و پای لنگ وی گشاد و فراخ گردد. (ناظم الاطباء).
پیشنهاد کاربران
پیچ درپیچ
امروز به افرادی میگویند که از موج انفجار منفرجات یا تراکمات کاز بخار یا هیدروژن و یا اکسیژن هوا در یک سیلندر سربسته که ترکیده است آسیب مغزی دیده اند لذا نوعی دیگر منفجره صوتی است که از ترکیب یخ و اب ساخته میشود که انهم جز صلاح های جنگی است و عمدا نوع ساخت آنرا شرح ندادم
کلمات دیگر: