کلمه جو
صفحه اصلی

اوتار

فارسی به انگلیسی

chord, hypotenuse, tendon


فارسی به عربی

وتر

مترادف و متضاد

tendon (اسم)
وتر، عصب، پی، زردپی، پوره، اوتار

فرهنگ فارسی

تارها، زهها، جمع وتربه معنی زه کمان
( اسم ) جمع وتر ۱ - تارها زهها . ۲ - تارهای ساز زههای ساز که بناخن یا زخمه نوازند .

لغت نامه دهخدا

اوتار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وَتَر. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). به معنی تارهای ساز و رودهای کمان. ( غیاث اللغات از منتخب اللغة ). زه ها. ( نوروزنامه ). زه های کمان :
گه از الحان مرغان گه ز اوتار
خبر آرند جانت را ز اسرار.
ناصرخسرو.
در او نغمه و ناله های درست
به اوتار نسبت فروبست چست.
نظامی.
بساز ای مغنی ره دلپسند
بر اوتار این ارغنون بلند.
نظامی.
|| ج ِ وِتْر. ( المنجد ) ( آنندراج ). به معنی چیزهای طاق. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). در برابر شفع.

فرهنگ عمید

۱. [جمعِ وَتَر] (موسیقی ) = وَتَر
۲. [جمعِ وَتر و وِتر] = وتر va(e )tr

۱. [جمعِ وَتَر] (موسیقی) = وَتَر
۲. [جمعِ وَتر و وِتر] = وتر va(e)t


دانشنامه عمومی

اَوَتار (به خط دوناگری:अवतार) به معنی «حلول » در آیین هندو عبارت است از تجسد مادی ناشی از هبوط از آسمان به زمین ایزدان هندو است.
در تعریف عمومی نیز کلمه آواتار به معنای حلول خداوند در قالب انسانی و تجسم عامل الهی می باشد. در بسیاری فرهنگهای دینی و معنوی دیگر هم معادل همین مفهوم وجود دارد. آواتار، قطب الهی و استاد اعظم مفاهیمی مشابه همدیگر هستند و به فردی اطلاق می شود که در رأس نظام استادان حق قرار دارد. از دیدگاه استادان حق، آواتار (قطب الهی) در عصر کنونی در دسترس مردم قرار ندارد و این احتمال وجود دارد که هیچ یک از افرادی که با عنوان آواتار در ملاء عام ظاهر شده اند و با این عنوان فعالیت می کنند، آواتار نباشند و تنها انعکاسی برای تداوم فعالیت های آواتار اصلی باشند. شاید به دلیل وجود همین شایعات دربارهٔ افراد احتمالی، این عنوان مطرح شده است که به قطب الهی در سطح جهان، ماهاآواتار (برترین و بزرگترین آواتار) گفته می شود.

گویش مازنی

/oo taar/ خیس و آب گرفته

پیشنهاد کاربران

خدا - انسان ، تجلی خدا در جسم انسان ، صاحب الزمان ، خدا در جسم انسان _ هر 700 تا 1400 سال یک بار خدا در جسم انسان ظهور میکند که او را اوتار نام دارد. مانند زرتشت ، بودا ، کریشنا ، مسیح ، محمد
مسیح ، ناجی


کلمات دیگر: