جمع وبد
اوباد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اوباد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وَبَد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وبد شود.
گویش مازنی
/o baad/ بیماری قند - بروز حالاتی از استسقا
۱بیماری قند ۲بروز حالاتی از استسقا
کلمات دیگر:
۱بیماری قند ۲بروز حالاتی از استسقا