کلمه جو
صفحه اصلی

شکار افکنی

فرهنگ فارسی

عمل و شغل شکار افکن صیادی شکار گری

لغت نامه دهخدا

شکارافکنی. [ ش ِ اَ ک َ ] ( حامص مرکب ) عمل و شغل شکارافکن. شکارچی گری. صیادی. شکارگری :
کوهی از قیر پیچ پیچ شده
بر شکارافکنی بسیچ شده.
نظامی.
به شکارافکنی گشاد کمند
از پی گور کند گوری چند.
نظامی.
بچه گور خورده سیر شده
به شکارافکنی دلیر شده.
نظامی.
و رجوع به شکارافکن شود.


کلمات دیگر: