انجام دادن عمل ادای عمل دیوانی
عمل گزاری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عمل گزاری. [ ع َ م َ گ ُ ] ( حامص مرکب ) انجام دادن عمل. ادای عمل دیوانی. سپردن عمل دیوانی به کسی :
از تو سخن عمل گزاری
از بنده دعا ز بخت یاری.
از تو سخن عمل گزاری
از بنده دعا ز بخت یاری.
نظامی.
کلمات دیگر: