سنان کشیده . سنان دراز
سنان کش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سنان کش. [ س ِ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) سنان کشیده. سنان دراز :
دیوان میغرنگ سنان کش چو آفتاب
کز نوک نیزه شان سر کیوان زبان کشید.
گویند که بود تیر آرش
چون نیزه عادیان سنان کش.
به آب جگر یافته پرورش.
دیوان میغرنگ سنان کش چو آفتاب
کز نوک نیزه شان سر کیوان زبان کشید.
خاقانی.
|| نیزه که سنان بر آن تعبیه کرده باشند. ( آنندراج ) : گویند که بود تیر آرش
چون نیزه عادیان سنان کش.
نظامی.
سنان کش یکی نیزه سی ارش به آب جگر یافته پرورش.
نظامی.
کلمات دیگر: