کلمه جو
صفحه اصلی

تخمین زدن


مترادف تخمین زدن : برآورد کردن، تقویم کردن، حدس زدن

برابر پارسی : انگاردن، برآورد کردن

فارسی به انگلیسی

divine, estimate, evaluate, guess, judge, to estimating (roughly)

to estimating (roughly)


divine, estimate, evaluate, guess, judge


فارسی به عربی

تخمین , حساب , قدر

مترادف و متضاد

account (فعل)
حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، ذکر علت کردن، دلیل موجه اقامه کردن، تخمین زدن، نقل کردن

compute (فعل)
حساب کردن، تخمین زدن، محاسبه کردن

estimate (فعل)
تخمین زدن، سنجیدن، بر اورد کردن

appraise (فعل)
تخمین زدن، ارزیابی کردن، دید زدن، تقویم کردن

guesstimate (فعل)
تخمین زدن، حدس زدن

foreshow (فعل)
تخمین زدن، پیش بینی کردن، از پیش نشان دادن

guess (فعل)
تخمین زدن، فرض کردن، حدس زدن، خیال کردن

فرهنگ فارسی

بر آورد کردن دید زدن در اندازه .

لغت نامه دهخدا

تخمین زدن. [ ت َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) برآورد کردن.دید زدن در اندازه. رجوع به تخمین و تخمیناً شود.

فرهنگ فارسی ساره

برآورد کردن


جدول کلمات

ورانداز

پیشنهاد کاربران

reckon

تخمین کردن ، دید زدن

براورد. . . . حدس زدن. . . . احتمال دادن. . .


کلمات دیگر: