کلمه جو
صفحه اصلی

تربت


مترادف تربت : خاک، آرامگاه، خاکجا، ضریح، قبر، گور، مدفن، مرقد، مزار، مقبره

برابر پارسی : خاک، گور، آرامگاه

فارسی به انگلیسی

dust, [rare.] dust, [met.] ashes, tomb

[rare.] dust, [met.] ashes, tomb


مترادف و متضاد

آرامگاه، خاکجا، ضریح، قبر، گور، مدفن، مرقد، مزار، مقبره


۱. خاک
۲. آرامگاه، خاکجا، ضریح، قبر، گور، مدفن، مرقد، مزار، مقبره


فرهنگ فارسی

خاک، گور، قبر، آرامگاه، مقبره، مزار
( اسم ) ۱- خاک . ۲- گور قبر مقبره آرامگاه .
خاک مطلق خاک تربه یا خاکی که از حوالی مرقد مطهر حضرت سیدالشهدا صلوات الله علیه میاورند و هر خاک مقدس مطهری خاک قبر حسین بن علی علیه السلام که شیعه بخوردن آن استشفا کند خاک اطراف قبر امام حسین که برای شفای بیمار و مهر نماز استعمال میشود و این معنی ماخوذ از معنی اول است ترکیب : تربت خوردن بیمار آنستکه چون بیماری از دوا زائل نشود خاک تربت امام علیه السلام به نیت شفا میخوارانند و خاک شفا عبارت از آنست مجازا خوردن خاک گور را به نیت شفا از هر که باشد : یا مجازا بمعنی قبر بمعنی گور مجاز است گور و مقبره و مرقد مجازا گور و تربت شقیق بلخی رحمه الله علیه آنجاست و تربت محمد بن الحسن الفقیه و کسائی مقری و فراخری هم از آنجاست وی پیر شده است و از وی کاری نمیاید مراد وی آنستکه از لششکری توبه کند و بتربت امیر ماضی بنشیند تربت پدر را زیارت کرد و بگریست و آن قوم را که بر سر تربت بودند به بیست هزار درم فرمود اولیا و حشم و بزرگان همراه وی با فغان سالی در آمد و به تربت امیر عادل سبکتکین فرود آمد روزی بسر تربت ابراهیم و اسحق رفت آن جماعت فرشتگان بودند بر وی نماز کردند و تربت وی را با زمین هموار کردند تربتهای ملوک و سلاطین سامانیان بیشتر بماورائ النهر خراسان است سلطان طغرل بیک را بشهر ری وفات رسید و تربتش آنجا برجاست و تربتها همه به اصفهان و همدانست ترکیب : تربت اولیائ کنایه از مقابر آنان است .

فرهنگ معین

(تُ بَ ) [ ع . تربة ] (اِ. ) ۱ - خاک . ۲ - گور، قبر.

لغت نامه دهخدا

تربت. [ ت ُ ب َ ] ( ع اِ ) خاک. ( شرفنامه منیری ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مطلق خاک. ( فرهنگ نظام ). تربة:
بر آن تربت که بارد خشم ایزد
بلا رویَد نبات از خاک مسنون.
ناصرخسرو.
|| خاکی که از حوالی مرقد مطهر حضرت سیدالشهدا صلوات اﷲعلیه می آورند، و هر خاک مقدس مطهری. ( ناظم الاطباء ). خاک قبر حسین بن علی علیه السلام که شیعه بخوردن آن استشفا کند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). خاک اطراف قبر امام حسین ( ع ) که برای شفای بیمار و مهر نماز استعمال می شود، و این معنی مأخوذ از معنی اول است. ( فرهنگ نظام )
- تربت خوردن بیمار ؛ آنست که چون بیماری از دوا زائل نشود خاک تربت امام علیه السلام به نیت شفا میخورانند، و خاک شفا عبارت از آنست. ( آنندراج ). مجازاً، خوردن خاک گور را به نیت شفا از هرکه باشد :
نه گرد سرمه باشد جلوه گر آن نرگس جادو
ز خاک تیره بختان خورده تربت چشم بیمارش.
تأثیر ( از آنندراج ).
|| مجازاً بمعنی قبر. ( غیاث اللغات ). بمعنی گور مجاز است. ( آنندراج ). گور. ( شرفنامه منیری ). گور و مقبره ومرقد. ( ناظم الاطباء ). مجازاً، گور. ( فرهنگ نظام ) : و تربت شقیق بلخی رحمةاﷲعلیه آنجاست [یعنی به شهر ویشگرد]. ( حدود العالم ). و تربت محمدبن الحسن الفقیه و کسائی مقری و فراخری هم از آنجاست [یعنی از ری ] ( حدود العالم )... وی پیر شده است و از وی کاری نمی آید، مراد وی آن است که از لشکری توبه کند و به تربت امیر ماضی بنشیند. ( تاریخ بیهقی ). تربت پدر را زیارت کرد و بگریست و آن قوم را که بر سر تربت بودند به بیست هزار درم فرمود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 257 ). اولیا و حشم و بزرگان همراه وی به افغان شال درآمد و به تربت امیر عادل سبکتکین... فرودآمد. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 257 ). روزی بسرتربت ابراهیم و اسحاق رفت. ( قصص ص 86 ). آن جماعت فرشتگان بودند بر وی نماز کردند و تربت وی را با زمین هموار کردند. ( قصص ص 128 ).
به سر آیم بسوی تربت تو
زین سپس رشک میبرد پایم.
مسعودسعد.
بهر طرف که تو ازحمله گرز بگذاری
بخیزد احسنْت از تربت نبیره سام.
مسعودسعد.
تربتهای ملوک و سلاطین سامانیان بیشتر بماوراءالنهر خراسان است. ( مجمل التواریخ ).سلطان طغرل بیک را بشهر ری وفات رسید و تربتش آنجا برجاست. ( از مجمل التواریخ ). و تربتهاء همه به اصفهان و همدانست. ( مجمل التواریخ ).

تربت . [ ت ُ ب َ ] (ع اِ) خاک . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مطلق خاک . (فرهنگ نظام ). تربة:
بر آن تربت که بارد خشم ایزد
بلا رویَد نبات از خاک مسنون .

ناصرخسرو.


|| خاکی که از حوالی مرقد مطهر حضرت سیدالشهدا صلوات اﷲعلیه می آورند، و هر خاک مقدس مطهری . (ناظم الاطباء). خاک قبر حسین بن علی علیه السلام که شیعه بخوردن آن استشفا کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خاک اطراف قبر امام حسین (ع ) که برای شفای بیمار و مهر نماز استعمال می شود، و این معنی مأخوذ از معنی اول است . (فرهنگ نظام )
- تربت خوردن بیمار ؛ آنست که چون بیماری از دوا زائل نشود خاک تربت امام علیه السلام به نیت شفا میخورانند، و خاک شفا عبارت از آنست . (آنندراج ). مجازاً، خوردن خاک گور را به نیت شفا از هرکه باشد :
نه گرد سرمه باشد جلوه گر آن نرگس جادو
ز خاک تیره بختان خورده تربت چشم بیمارش .

تأثیر (از آنندراج ).


|| مجازاً بمعنی قبر. (غیاث اللغات ). بمعنی گور مجاز است . (آنندراج ). گور. (شرفنامه ٔ منیری ). گور و مقبره ومرقد. (ناظم الاطباء). مجازاً، گور. (فرهنگ نظام ) : و تربت شقیق بلخی رحمةاﷲعلیه آنجاست [یعنی به شهر ویشگرد]. (حدود العالم ). و تربت محمدبن الحسن الفقیه و کسائی مقری و فراخری هم از آنجاست [یعنی از ری ] (حدود العالم )... وی پیر شده است و از وی کاری نمی آید، مراد وی آن است که از لشکری توبه کند و به تربت امیر ماضی بنشیند. (تاریخ بیهقی ). تربت پدر را زیارت کرد و بگریست و آن قوم را که بر سر تربت بودند به بیست هزار درم فرمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 257). اولیا و حشم و بزرگان همراه وی به افغان شال درآمد و به تربت امیر عادل سبکتکین ... فرودآمد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 257). روزی بسرتربت ابراهیم و اسحاق رفت . (قصص ص 86). آن جماعت فرشتگان بودند بر وی نماز کردند و تربت وی را با زمین هموار کردند. (قصص ص 128).
به سر آیم بسوی تربت تو
زین سپس رشک میبرد پایم .

مسعودسعد.


بهر طرف که تو ازحمله گرز بگذاری
بخیزد احسنْت از تربت نبیره ٔ سام .

مسعودسعد.


تربتهای ملوک و سلاطین سامانیان بیشتر بماوراءالنهر خراسان است . (مجمل التواریخ ).سلطان طغرل بیک را بشهر ری وفات رسید و تربتش آنجا برجاست . (از مجمل التواریخ ). و تربتهاء همه به اصفهان و همدانست . (مجمل التواریخ ).
بر تربتش که تبت چین شد چو بگذری
از بوی نافه عطسه ٔ مشکین زند مشام .

خاقانی .


در ره دمی به تربت بسطام برزنم
وز طوس و روضه آرزوی جان برآورم .

خاقانی .


بر تربت هر دو زار نالید
در مشهد هر دو روی مالید.

نظامی .


که حَسَن باشد مرید و امتم
درس گیرد هر صباح از تربتم .

مولوی .


ثنا گفت برسعد زنگی کسی
که بر تربتش باد رحمت بسی .

(بوستان ).


بر بالین تربت یحیی پیغمبر (ع ) معتکف بودم . (گلستان ).
مهربانی ز من آموز گرم عمر نمانَد
بر سر تربت سعدی بطلب مهرگیارا.

سعدی .


چنین که در دل من داغ زلف سرکش تست
بنفشه زار شود تربتم چو در گذرم .

حافظ.


بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید.

حافظ.


نسیم زلف تو چون بگذرد بتربت حافظ
ز خاک کالبدش صدهزار لاله برآید.

حافظ.


بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود.

حافظ.


بعد مردن تربت ما را عمارت گو مباش
بر سر قبر شهیدان گنبد گردون بس است .

مراد بافقی .


- تربت اولیاء ؛ کنایه از مقابر آنان است . (انجمن آرا).

فرهنگ عمید

۱. خاک.
۲. [مجاز] گور، قبر، مقبره، مزار، آرامگاه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به خاک قبرتربت می گویند.
تربت در لغت به معنای مقبره و به مناسبت در خاک قبر به کار رفته است و استعمال شایع آن در فقه، خاک قبر مطهّر امام حسین علیه السّلام است؛ به‏گونه‏ای که هنگام کاربرد بدون قرینه، همین معنا مراد است و به ذهن متبادر می‏شود.

تربت در فقه
از تربت به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، حج و اطعمه و اشربه سخن رفته است.

حکم تربت کربلا
از میان تربتهای محترم و مقدّس، تربت قبر امام حسین علیه السّلام از فضیلت و مزایای خاصّی برخوردار است. در برخی روایات از آن به داروی اکبر و شفا بخش همه بیماریها، تعبیر شده است.

مزایای تربت امام حسین علیه السّلام
...

[ویکی شیعه] تُربَت (به معنای غبار و خاک) در اصطلاح شیعیان خاک یا غباری است که از اطراف قبر امام حسین(ع) برداشته می شود و به آن تربت کربلا یا تربت امام حسین (ع) می گویند. بنابر برخی روایات، تربت کربلا فضیلت دارد و سجده بر آن هنگام نماز، مستحب است و در برخی روایات، آثاری برای این خاک برشمرده شده است. شیعیان از تربت کربلا برای ساختن مهر نماز و تسبیح استفاده می کنند. نجس کردن تربت، حرام و خوردن مقدار کمی از آن برای شفای بیماری جایز است. برخی برای کاهش فشار قبر مقداری از آن را همراه میت دفن می کنند.
محدوده ای که می توان از آن تربت برداشت به صورت دقیق مشخص نشده است. از نظر برخی عالمان شیعه تا محدوده ۵ فرسخی مرقد امام حسین(ع) نیز تربت محسوب می شود.
تربت در لغت به معنای «خاک» است. برخی احتمال داده اند به خاکی که از اطراف هر قبر مقدسی، همچون قبر امامان، پیامبران، شهیدان و صالحان برداشته می شود تربت می گویند؛ ولی معنای شایع یا منحصر آن، خاک قبر امام حسین(ع) است و مراد از کلمه «الطین» یا «طین القبر» هم در روایات ائمه(ع)، همین معناست.

جدول کلمات

خاک

پیشنهاد کاربران

خاک، آرامگاه، خاکجا، ضریح، قبر، گور، مدفن، مرقد، مزار، مقبره


کلمات دیگر: