کلمه جو
صفحه اصلی

اربق

فرهنگ فارسی

ناحیتی از نواحی رامهرمز خوزستان

لغت نامه دهخدا

اربق. [ اَ ب َ ] ( اِخ )ناحیتی از نواحی رامهرمز خوزستان. و ابوطاهر علی بن احمدبن الفضل الرامهرمزی الأربقی بدانجا منسوبست. بعضی اَربُق و اَربُک نیز گفته اند، اما اربک غیر از اربق است و بعد از همین لفظ ذکر آن بیاید. بالجمله اربق از نواحی رامهرمز است که در خوزستان میباشد. ابوالحسن محمدبن علی بن مضر الکاتب در کتاب المفاوضة نوشته است که حکایت کرد مرا قاضی ابوالحسن احمدبن الحسن الأربقی در اربق ( یکی از اجله فضلا و قاضی اربق و او در ماه رمضان در این شهر امامت داشت ) گفت وقتی یکی از ظلمه عجم حکمرانی اربق یافت و جماعتی گرد او فراهم آمدند که بمن حسد میبردند و کراهت داشتند از مقدم بودن من و بسعایت ایشان منصب قضا را از من بگرفت و خواست خطابت و امامت را نیز بگیرد مردم شهر شوریده و مسلمانان مساعدت نکردند من به او این ابیات نوشتم :
قل للذین تألبوا و تحزبوا
قد طبت نفساً عن ولایة اربق
هبنی صددت عن القضاء تعدیاً
عاصدّ عن حذقی به و تحققی
و عن الفصاحة والنزاهة والنهی
خلقاً خصصت به و فضل المنطق.
( معجم البلدان ) ( مرآت البلدان ).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


کلمات دیگر: