افروشه که نوعی از حلوا باشد .
بروک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بروک. [ ب َ ] ( اِ ) نوعی از درخت کوچک. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
بروک. [ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) زنی که شوی خواهد و او را پسری رسیده و جوان باشد. ( منتهی الارب ).
بروک. [ ب ُ ] ( ع مص ) فروخفتن شتر. ( از منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). بزانو نشستن شتر، و اصل معنی آن نشستن شتر است بر «برک » یعنی سینه خود. ( از اقرب الموارد ). تَبراک. و رجوع به تبراک شود. || ثابت شدن و اقامت کردن. ( ازمنتهی الارب ) ( از تاج المصادر بیهقی ). ثابت شدن در مکانی. ( از اقرب الموارد ). || کوشش کردن. || پی هم باریدن آسمان. ( از منتهی الارب ).
بروک.[ ب ُ ] ( ع اِ ) افروشه ، که نوعی از حلوا باشد. و از آنست مثل : اًن البروک من عمل الملوک. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). این مثل عربی مثل فارسی «خرما و ماهی ، لوت پادشاهی » را بخاطر می آورد. ( یادداشت دهخدا ). || ( اِمص ) نیک شتابی ، اسم است از ابتراک. ( منتهی الارب ). || ( ص ، اِ ) ج ِ بارِک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به بارک شود. || ج ِ بَرک. ( منتهی الارب ). رجوع به برک شود.
بروک. [ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) زنی که شوی خواهد و او را پسری رسیده و جوان باشد. ( منتهی الارب ).
بروک. [ ب ُ ] ( ع مص ) فروخفتن شتر. ( از منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). بزانو نشستن شتر، و اصل معنی آن نشستن شتر است بر «برک » یعنی سینه خود. ( از اقرب الموارد ). تَبراک. و رجوع به تبراک شود. || ثابت شدن و اقامت کردن. ( ازمنتهی الارب ) ( از تاج المصادر بیهقی ). ثابت شدن در مکانی. ( از اقرب الموارد ). || کوشش کردن. || پی هم باریدن آسمان. ( از منتهی الارب ).
بروک.[ ب ُ ] ( ع اِ ) افروشه ، که نوعی از حلوا باشد. و از آنست مثل : اًن البروک من عمل الملوک. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). این مثل عربی مثل فارسی «خرما و ماهی ، لوت پادشاهی » را بخاطر می آورد. ( یادداشت دهخدا ). || ( اِمص ) نیک شتابی ، اسم است از ابتراک. ( منتهی الارب ). || ( ص ، اِ ) ج ِ بارِک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به بارک شود. || ج ِ بَرک. ( منتهی الارب ). رجوع به برک شود.
بروک . [ ب َ ] (اِ) نوعی از درخت کوچک . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
بروک . [ ب َ ] (ع ص ، اِ) زنی که شوی خواهد و او را پسری رسیده و جوان باشد. (منتهی الارب ).
بروک . [ ب ُ ] (ع مص ) فروخفتن شتر. (از منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). بزانو نشستن شتر، و اصل معنی آن نشستن شتر است بر «برک » یعنی سینه ٔ خود. (از اقرب الموارد). تَبراک . و رجوع به تبراک شود. || ثابت شدن و اقامت کردن . (ازمنتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ). ثابت شدن در مکانی . (از اقرب الموارد). || کوشش کردن . || پی هم باریدن آسمان . (از منتهی الارب ).
بروک .[ ب ُ ] (ع اِ) افروشه ، که نوعی از حلوا باشد. و از آنست مثل : اًن البروک من عمل الملوک . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). این مثل عربی مثل فارسی «خرما و ماهی ، لوت پادشاهی » را بخاطر می آورد. (یادداشت دهخدا). || (اِمص ) نیک شتابی ، اسم است از ابتراک . (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) ج ِ بارِک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به بارک شود. || ج ِ بَرک . (منتهی الارب ). رجوع به برک شود.
دانشنامه عمومی
بروک در معانی زیر کاربرد دارد:
کلی بروک
پیتر بروک
مرکز درمانی ارتشی بروک
اشلین بروک
بروک آن در مور
فورستنفلدبروک
بوروک نام کلاهی که دختران ترکمن بر سر می گذارند
کلی بروک
پیتر بروک
مرکز درمانی ارتشی بروک
اشلین بروک
بروک آن در مور
فورستنفلدبروک
بوروک نام کلاهی که دختران ترکمن بر سر می گذارند
wiki: شهر در آلمان است که در بایرن واقع شده است.
فهرست شهرهای آلمان
بروک ۲۱٫۶۰ کیلومترمربع مساحت دارد ۵۱۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای آلمان
بروک ۲۱٫۶۰ کیلومترمربع مساحت دارد ۵۱۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
wiki: بروک (باواریای علیا)
بروک (مکلنبورگ فورپومرن). بروک (به آلمانی: Broock) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در لوبتس واقع شده است. بروک ۴۰۷ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای آلمان
فهرست شهرهای آلمان
wiki: بروک (مکلنبورگ فورپومرن)
کلمات دیگر: