( آرام جوی ) صلاح اندیش آشتی خواه
ارام جوی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( آرامجوی ) آرامجوی. ( نف مرکب ) مصلح. صلاح اندیش. صلح طلب. آشتی خواه :
یکی پهلوان داشتی نامجوی
خردمند و بیدار و آرامجوی.
یکی پهلوان داشتی نامجوی
خردمند و بیدار و آرامجوی.
فردوسی.
کلمات دیگر: