چشم دور فرو شدن
تغور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تغور. [ ت َ ] (ع مص ) کمیز انداختن سگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || باران ریختن ابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برجهیدن خون از رگ . برجستن آب از درز مشک . (منتهی الارب ).
تغور. [ ت َ ] ( ع مص ) کمیز انداختن سگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || باران ریختن ابر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برجهیدن خون از رگ. برجستن آب از درز مشک. ( منتهی الارب ).
تغور. [ ت َ غ َوْ وُ ] ( ع مص ) چشم دور فروشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). چشم به گودی فروشدن : تغور ظاهر العین ؛ دخل فی الرأس. ( از ذیل اقرب الموارد ). || به غور آمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
تغور. [ ت َ غ َوْ وُ ] ( ع مص ) چشم دور فروشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). چشم به گودی فروشدن : تغور ظاهر العین ؛ دخل فی الرأس. ( از ذیل اقرب الموارد ). || به غور آمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
تغور. [ ت َ غ َوْ وُ ] (ع مص ) چشم دور فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). چشم به گودی فروشدن : تغور ظاهر العین ؛ دخل فی الرأس . (از ذیل اقرب الموارد). || به غور آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: