ناحیتی بر مغرب چین و شمال تبت
تغرغر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تغرغر. [ ت َ غ َ غ ُ ] ( ع مص ) آب در حلق گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آب در حلق گردانیدن چنانکه نه فروداده شود و نه از دهان خارج گردد. ( از اقرب الموارد ). || اشک در چشم گردانیدن. ( از اقرب الموارد ). || بگشتن آواز در گلو. ( زوزنی ). گردانیدن شبان صدا را در حلق خود. ( از اقرب الموارد ).
تغرغر. [ ] ( اِخ )ناحیتی بر مغرب چین و شمال تبت و خلخ. تغزغز: و اما اقلیم ششم از خرگاههای قای قون آغاز و بر خرخیز و تغرغر بگذرد سوی زمین ترکمانان و....( التفهیم چ جلال همایی ص 200 ). رجوع به تغزغز شود.
تغرغر. [ ] ( اِخ )ناحیتی بر مغرب چین و شمال تبت و خلخ. تغزغز: و اما اقلیم ششم از خرگاههای قای قون آغاز و بر خرخیز و تغرغر بگذرد سوی زمین ترکمانان و....( التفهیم چ جلال همایی ص 200 ). رجوع به تغزغز شود.
تغرغر. [ ] (اِخ )ناحیتی بر مغرب چین و شمال تبت و خلخ . تغزغز: و اما اقلیم ششم از خرگاههای قای قون آغاز و بر خرخیز و تغرغر بگذرد سوی زمین ترکمانان و....(التفهیم چ جلال همایی ص 200). رجوع به تغزغز شود.
تغرغر. [ ت َ غ َ غ ُ ] (ع مص ) آب در حلق گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب در حلق گردانیدن چنانکه نه فروداده شود و نه از دهان خارج گردد. (از اقرب الموارد). || اشک در چشم گردانیدن . (از اقرب الموارد). || بگشتن آواز در گلو. (زوزنی ). گردانیدن شبان صدا را در حلق خود. (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: