برون کشیدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بیرون کشیدن بدر آوردن .
لغت نامه دهخدا
برون کشیدن. [ ب ِ / ب ُ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون کشیدن. بدرآوردن. استخراج :
آنکو ز سنگ خارا آهن برون کشد
نسکی ز کف او نتواند برون کشید.
کز آن سنگ خارا کشیدش برون.
آنکو ز سنگ خارا آهن برون کشد
نسکی ز کف او نتواند برون کشید.
منجیک.
سر مایه کرد آهن آبگون کز آن سنگ خارا کشیدش برون.
فردوسی.
کلمات دیگر: