کلمه جو
صفحه اصلی

اربک

عربی به فارسی

مشوش کردن , دست پاچه کردن , مبهوت کردن , عدم هم اهنگي داشتن


فرهنگ فارسی

تیره فام

لغت نامه دهخدا

اربک. [ اَ ب َ ] ( ع ص ) تیره فام. || شتر سیاه تیره رنگ یا شتری که هر دو پهلو و گوشهای وی سخت سیاه و سوای آن تیره رنگ باشد. ج ، رُبک. ( منتهی الارب ).

اربک.[ اَ ب ُ ] ( اِخ ) دهی است به خوزستان و آنرا اَربُق نیز گویند. ( منتهی الارب ). شهری و ناحیه ایست از اهواز، صاحب قراء و مزارع و در آن پلی است که ذکر آن در غزوات اوایل اسلام آمده است. لشکر اسلام اربک را در عهدخلیفه دویم در سنه هفده هجری بسرداری نعمان بن مقرن المزنی فتح کردند و این پیش از فتح نهاوند بود. ( معجم البلدان ) ( مرآت البلدان ). و رجوع به اربق شود.

اربک . [ اَ ب َ ] (ع ص ) تیره فام . || شتر سیاه تیره رنگ یا شتری که هر دو پهلو و گوشهای وی سخت سیاه و سوای آن تیره رنگ باشد. ج ، رُبک . (منتهی الارب ).


اربک .[ اَ ب ُ ] (اِخ ) دهی است به خوزستان و آنرا اَربُق نیز گویند. (منتهی الارب ). شهری و ناحیه ایست از اهواز، صاحب قراء و مزارع و در آن پلی است که ذکر آن در غزوات اوایل اسلام آمده است . لشکر اسلام اربک را در عهدخلیفه ٔ دویم در سنه ٔ هفده هجری بسرداری نعمان بن مقرن المزنی فتح کردند و این پیش از فتح نهاوند بود. (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ). و رجوع به اربق شود.



کلمات دیگر: