کلمه جو
صفحه اصلی

ضرب المثل های هلندی

دانشنامه عمومی

ضرب المثل های هلندی (هلندی: Nederlandse Spreekwoorden) یا ضرب المثل های فلامندرز یک نقاشی رنگ روغن سال ۱۵۵۹ اثر پیتر بروگل است که انسان ها، کمتر حیوانات و اشیاء، تصاویری از اصطلاحات و ضرب المثل های هلندی را در آن نشان می دهد.

نقل قول ها

ضرب المثل های هلندی و مترادف آن به فارسی
• Als twee honden vechten om een been, loopt de derde er mee heen.• ترجمه: «تا دوسگ بر سر استخوانی نزاع می کردند، سومی دوید و آن را برد.»مترادف فارسی: -> «دونفر دزد خری دزدیدند// سر تقسیم به هم جنگیدند// آن دو بودند چوگرم زدوخورد// دزد سوم خرشان را زد و برد» ایرج میرزا
• Beter één vogel in de hand dan tien in de lucht.• ترجمه: «پرنده ای در دست بهتر از ده در هوا است.»مترادف فارسی: -> «گنجشک نقد به از طاووس نسیه.» قابوس نامه
• Blaffende honden bijten niet.• ترجمه: «سگ های واق واق کننده گاز نمی گیرند.»مترادف فارسی: -> «سگ لاینده گیرنده نباشد.»
• Daar is geen rook zonder vuur.• ترجمه: «هیچ دودی بدون آتش نیست.»مترادف فارسی: -> «هیچ دودی بی آتشی نیست.» (چیزی پنهان نمی ماند)
• Dat is de doos van Pandora.• ترجمه: «آن صندوق پاندورا است.»مترادف فارسی: -> «اندرین صندوق جز لعنت نبود.»
• De appel valt niet ver van de boom.• ترجمه: «سیب از درخت بدور نیفتد.»مترادف فارسی: -> «میوه از درخت دور نمی افتد.»
• مترادف فارسی: -> «خوشه از خرمن دور نمی افتد.»
• De berg heeft een muis gebaard.• ترجمه: «کوه موشی زایید.»مترادف فارسی: -> «کوه کندن و موش برآوردن.»
• De een z'n dood is een ander z'n brood.• ترجمه: «مرگ یکی، نان دیگری است.»مترادف فارسی: -> «مرگ خر عروسی سگ است.»
• مترادف فارسی: -> «تا نمیرد یکی به ناکامی// دیگری شادکام ننشیند» سعدی
• De ezel geboren is, most ezel sterven /zal geen paard sterven.• ترجمه: «آن که خر زاده شده، باید خر هم بمیرد/ نباید اسب بمیرد.»مترادف فارسی: -> «خری زاد و خری زید و خری مرد.»
• De morgenstond heeft goud in de mond.• ترجمه: «صبح گاهان زر در دهان دارد.»مترادف فارسی: -> «سحرخیز باش تا کامروا باشی!»
• De pen is machtiger dan het zwaard.• ترجمه: «قلم قدرت مندتر از شمشیر است.»مترادف فارسی: -> «قلم از شمشیر تیز برنده تر است.»
• De schepen achter zich verbranden.• ترجمه: «کشتی های پشت سر را سوزاندن.»مترادف فارسی: -> «پل پشت سر را خراب کردن.»
• Die het eerst komt, die het eerst maalt.• ترجمه: «آن که اول آید، اول هم آسیا کند.»مترادف فارسی: -> «آسیا به نوبت.»
• Door dick en dun.• ترجمه: «از میان کلفت و نازک (سخت و نرم) گذشتن.»مترادف فارسی: -> «خود را به آب و آتش زدن.»
• Een appeltje voor de dorst.• ترجمه: «سیبی برای تشنگی.»مترادف فارسی: -> «پول سفید برای روز سیاه خوب است.»
• Een ezel stoot sich geen twee malen aan een’ steen.• ترجمه: «خر هرگز پایش دوبار به یک سنگ نمی خورد.»مترادف فارسی: -> «خر که یک بار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمی رود.»
• Een rotte appel in de mand, // maakt al het gave fruit te schand• ترجمه: «یک سیب فاسد، بقیه میوه های هم جوار خود را هم خراب می کند.»مترادف فارسی: -> «یک بز گر گله را گـَرگین کند.»
• Één zwaluw maakt nog geen zomer.• ترجمه: «یک پرستو تابستان نیاورد.»مترادف فارسی: -> «از یک پرستو تابستان نشود/ با یک گل بهار نمی آید.»
• Geen twee katten aan eén muis // Geen twee vrouwen in een huis• ترجمه: «مبادا یکی موش و دو گربه تنها// مبادا دو زن در یکی خانه باهم.»مترادف فارسی: -> «خانه ای را که دو کدبانو است، خاک تا زانو است.»
• مترادف فارسی: -> «خانه به دو کدبانو نارفته بماند.» قابوس نامه
• Geen vlieg kwaad doen kunnen.• ترجمه: «به مگس هم آزارش نرسد.»مترادف فارسی: -> «آزارش به مورچه نمی رسد.»
• Het doel heiligt de middelen.• -> «هدف وسیله را توجیه می کند.»
• Het hemd is nader dan de rok.• -> «اول خویش سپس درویش.»
• Het is niet alles goud wat er blinkt.• -> «هر درخشنده ای طلا نبود.»
• Het oog van den meester maakt het paard vet.• -> «چشم صاحب اثر دیگری دارد.»
• -> «نفس ارباب بهتر از نواله جو است.»
• Hij gaat van een olifant zwanger, en brengt eene vlieg voort.• -> «کوه البرز، پس از درد فراوان موش زائید!»
• Hij hefft een blok aan et been.• -> «طوق لعنتی به گردن داشتن.» (کنایه از متأهل بودن است)
• Hij maakt van elke mug een olifant.• -> «از کاه کوهی ساختن.»
• Hoge bomen vangen veel wind.• ناصرخسرو -> «سپیدار مانده ست بی هیچ چیز// ازیرا که بگزیده مستکبری را»
• Holle vaten klinken het hardst.• -> «در خم ِ خالی صدا بیشتر می پیچد.»
• In het land der blinden is éénoog koning.• -> «در شهر کوران یک چشمی پادشاه است.»
• In troebel water is het goed vissen.• -> «بهتر گیرند صید ز آب گل آلود.»
• -> «دزد بازار آشفته می خواهد.»
• Je moet een gegeven paard niet in de mond kijken.• -> «دندان اسب پیش کشی را نمی شمارند.»
• Je moet geen slapende honden wakker maken.• -> «فتنه در خواب است بیدارش مکن!»
• -> «فتنهٔ خفته را مکن بیدار!»
• Jobsgeduld.• -> «صبرِ ایوب داشتن.»
• Men roept den ezel niet tot hove, dan als hi wat draghen moet.• ترجمه: «کسی خر را به کاخ دعوت نمی کند مگر برای باربری.»مترادف فارسی: -> «خر را که به عروسی می برند، برای خوشی نیست، برای آب کشی است.»
• مترادف فارسی: -> «خران را کسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن کآب و هیزم نماند» نظامی
• Olie in het vuur gieten.• -> «آتش را به روغن نتوان نشانید.»
• Spreken is zilver, zwijgen is goud.• -> «اگر گفتن سیم باشد، خموشی زر است.»
• -> «اگر حرف از نقره است، خاموشی از طلاست.»
• Stel niet uit tot morgen, wat je vandaag kunt doen.• -> «کار امروز به فردا میفکن!»
• Twee kraeyen met en schoot schieten.• Twee vliegen in een klap slaan.• -> «با یک تیر دو نشان زدن.»
• -> «با یک گز دو فاخته زدن.»
• Uit het oog, uit het hart.• -> «از دل برود هر آنکه از دیده برفت.»
• -> «هر که از چشم دور، از دل دور.»
• Van Scylla in Charybdis vervallen.• -> «از ترس جهنم به مار غاشیه پناه بردن.»
• -> «از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردن.»
• -> «از بیم مار در دهن اژدها رفتن.»
• Vis nog vlees zijn.• -> «به مارماهی مانی، نه این تمام و نه آن// منافقی چه کنی؟ مار باش یا ماهی» کلیله و دمنه
• Voorzichtigheid is de moeder van de porseleinkast.• -> «جام در راه است.»
• Wie het laatst lacht, lacht het best.


کلمات دیگر: