ضرب المثل های هلندی و مترادف آن به فارسی
• Als twee honden vechten om een been, loopt de derde er mee heen.• ترجمه: «تا دوسگ بر سر استخوانی نزاع می کردند، سومی دوید و آن را برد.»مترادف فارسی: ->
«دونفر دزد خری دزدیدند// سر تقسیم به هم جنگیدند// آن دو بودند چوگرم زدوخورد// دزد سوم خرشان را زد و برد» ایرج میرزا• Beter één vogel in de hand dan tien in de lucht.• ترجمه: «پرنده ای در دست بهتر از ده در هوا است.»مترادف فارسی: ->
«گنجشک نقد به از طاووس نسیه.» قابوس نامه• Blaffende honden bijten niet.• ترجمه: «سگ های واق واق کننده گاز نمی گیرند.»مترادف فارسی: ->
«سگ لاینده گیرنده نباشد.»• Daar is geen rook zonder vuur.• ترجمه: «هیچ دودی بدون آتش نیست.»مترادف فارسی: ->
«هیچ دودی بی آتشی نیست.» (چیزی پنهان نمی ماند)• Dat is de doos van Pandora.• ترجمه: «آن صندوق پاندورا است.»مترادف فارسی: ->
«اندرین صندوق جز لعنت نبود.»• De appel valt niet ver van de boom.• ترجمه: «سیب از درخت بدور نیفتد.»مترادف فارسی: ->
«میوه از درخت دور نمی افتد.»• مترادف فارسی: ->
«خوشه از خرمن دور نمی افتد.»• De berg heeft een muis gebaard.• ترجمه: «کوه موشی زایید.»مترادف فارسی: ->
«کوه کندن و موش برآوردن.»• De een z'n dood is een ander z'n brood.• ترجمه: «مرگ یکی، نان دیگری است.»مترادف فارسی: ->
«مرگ خر عروسی سگ است.»• مترادف فارسی: ->
«تا نمیرد یکی به ناکامی// دیگری شادکام ننشیند» سعدی• De ezel geboren is, most ezel sterven /zal geen paard sterven.• ترجمه: «آن که خر زاده شده، باید خر هم بمیرد/ نباید اسب بمیرد.»مترادف فارسی: ->
«خری زاد و خری زید و خری مرد.»• De morgenstond heeft goud in de mond.• ترجمه: «صبح گاهان زر در دهان دارد.»مترادف فارسی: ->
«سحرخیز باش تا کامروا باشی!»• De pen is machtiger dan het zwaard.• ترجمه: «قلم قدرت مندتر از شمشیر است.»مترادف فارسی: ->
«قلم از شمشیر تیز برنده تر است.»• De schepen achter zich verbranden.• ترجمه: «کشتی های پشت سر را سوزاندن.»مترادف فارسی: ->
«پل پشت سر را خراب کردن.»• Die het eerst komt, die het eerst maalt.• ترجمه: «آن که اول آید، اول هم آسیا کند.»مترادف فارسی: ->
«آسیا به نوبت.»• Door dick en dun.• ترجمه: «از میان کلفت و نازک (سخت و نرم) گذشتن.»مترادف فارسی: ->
«خود را به آب و آتش زدن.»• Een appeltje voor de dorst.• ترجمه: «سیبی برای تشنگی.»مترادف فارسی: ->
«پول سفید برای روز سیاه خوب است.»• Een ezel stoot sich geen twee malen aan een’ steen.• ترجمه: «خر هرگز پایش دوبار به یک سنگ نمی خورد.»مترادف فارسی: ->
«خر که یک بار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمی رود.»• Een rotte appel in de mand, // maakt al het gave fruit te schand• ترجمه: «یک سیب فاسد، بقیه میوه های هم جوار خود را هم خراب می کند.»مترادف فارسی: ->
«یک بز گر گله را گـَرگین کند.»• Één zwaluw maakt nog geen zomer.• ترجمه: «یک پرستو تابستان نیاورد.»مترادف فارسی: ->
«از یک پرستو تابستان نشود/ با یک گل بهار نمی آید.»• Geen twee katten aan eén muis // Geen twee vrouwen in een huis• ترجمه: «مبادا یکی موش و دو گربه تنها// مبادا دو زن در یکی خانه باهم.»مترادف فارسی: ->
«خانه ای را که دو کدبانو است، خاک تا زانو است.»• مترادف فارسی: ->
«خانه به دو کدبانو نارفته بماند.» قابوس نامه• Geen vlieg kwaad doen kunnen.• ترجمه: «به مگس هم آزارش نرسد.»مترادف فارسی: ->
«آزارش به مورچه نمی رسد.»• Het doel heiligt de middelen.• ->
«هدف وسیله را توجیه می کند.»• Het hemd is nader dan de rok.• ->
«اول خویش سپس درویش.»• Het is niet alles goud wat er blinkt.• ->
«هر درخشنده ای طلا نبود.»• Het oog van den meester maakt het paard vet.• ->
«چشم صاحب اثر دیگری دارد.»• ->
«نفس ارباب بهتر از نواله جو است.»• Hij gaat van een olifant zwanger, en brengt eene vlieg voort.• ->
«کوه البرز، پس از درد فراوان موش زائید!»• Hij hefft een blok aan et been.• ->
«طوق لعنتی به گردن داشتن.» (کنایه از متأهل بودن است)• Hij maakt van elke mug een olifant.• ->
«از کاه کوهی ساختن.»• Hoge bomen vangen veel wind.• ناصرخسرو ->
«سپیدار مانده ست بی هیچ چیز// ازیرا که بگزیده مستکبری را»• Holle vaten klinken het hardst.• ->
«در خم ِ خالی صدا بیشتر می پیچد.»• In het land der blinden is éénoog koning.• ->
«در شهر کوران یک چشمی پادشاه است.»• In troebel water is het goed vissen.• ->
«بهتر گیرند صید ز آب گل آلود.»• ->
«دزد بازار آشفته می خواهد.»• Je moet een gegeven paard niet in de mond kijken.• ->
«دندان اسب پیش کشی را نمی شمارند.»• Je moet geen slapende honden wakker maken.• ->
«فتنه در خواب است بیدارش مکن!»• ->
«فتنهٔ خفته را مکن بیدار!»• Jobsgeduld.• ->
«صبرِ ایوب داشتن.»• Men roept den ezel niet tot hove, dan als hi wat draghen moet.• ترجمه: «کسی خر را به کاخ دعوت نمی کند مگر برای باربری.»مترادف فارسی: ->
«خر را که به عروسی می برند، برای خوشی نیست، برای آب کشی است.»• مترادف فارسی: ->
«خران را کسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن کآب و هیزم نماند» نظامی• Olie in het vuur gieten.• ->
«آتش را به روغن نتوان نشانید.»• Spreken is zilver, zwijgen is goud.• ->
«اگر گفتن سیم باشد، خموشی زر است.»• ->
«اگر حرف از نقره است، خاموشی از طلاست.»• Stel niet uit tot morgen, wat je vandaag kunt doen.• ->
«کار امروز به فردا میفکن!»• Twee kraeyen met en schoot schieten.• Twee vliegen in een klap slaan.• ->
«با یک تیر دو نشان زدن.»• ->
«با یک گز دو فاخته زدن.»• Uit het oog, uit het hart.• ->
«از دل برود هر آنکه از دیده برفت.»• ->
«هر که از چشم دور، از دل دور.»• Van Scylla in Charybdis vervallen.• ->
«از ترس جهنم به مار غاشیه پناه بردن.»• ->
«از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردن.»• ->
«از بیم مار در دهن اژدها رفتن.»• Vis nog vlees zijn.• ->
«به مارماهی مانی، نه این تمام و نه آن// منافقی چه کنی؟ مار باش یا ماهی» کلیله و دمنه• Voorzichtigheid is de moeder van de porseleinkast.• ->
«جام در راه است.»• Wie het laatst lacht, lacht het best.