به خاک افتادن . به سر به زمین آمدن به روی زمین افتادن .
نگون افتادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نگون افتادن. [ ن ِاُ دَ ] ( مص مرکب ) نگون فتادن. به خاک افتادن. به سر به زمین آمدن. به روی بر زمین افتادن :
ز بور اندرافتاد خسرو نگون
تن پاکش آلوده شد پر ز خون.
می پرند از فَرّ عدلت بر هوا مرغان ستان.
او نیز نگون فتاد بر جای.
ز بور اندرافتاد خسرو نگون
تن پاکش آلوده شد پر ز خون.
دقیقی.
می فتند از پَرّ تیرت بر زمین شیران نگون می پرند از فَرّ عدلت بر هوا مرغان ستان.
سیدحسن غزنوی.
برزد شغبی سپهرفرسای او نیز نگون فتاد بر جای.
نظامی.
کلمات دیگر: