کلمه جو
صفحه اصلی

انجام گرفتن

فارسی به انگلیسی

to be accomplished or achieved, to be fulfilled, to come to an end


فرهنگ فارسی

صورت گرفتن و به پایان رسیدن و کامل شدن ٠ وقوع یافتن ٠

لغت نامه دهخدا

انجام گرفتن. [ اَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) صورت گرفتن و بپایان رسیدن و کامل شدن. ( ناظم الاطباء ). وقوع یافتن. خاتمه گرفتن. خاتمه پذیرفتن. ( یادداشت مؤلف ):
عاشق همه رسوا به در انجمن عالم
انجام نگیرد ره گر زانجمن اندیشد.
عطار.

پیشنهاد کاربران

به تحقق پیوستن

به عمل آمدن

صورت پذیرفتن

به اجرا درآمدن

- به نفاذ پیوستن ؛ واقع شدن. انجام گرفتن : آن عزیمت به نفاذ پیوست. ( جهانگشای جوینی ) .

- به نفاذ رسیدن ؛ انجام گرفتن. تحقق یافتن : هرچه به زرق ساخته شود اگر به نفاذ رسد دست تدارک از آن قاصر باشد. ( کلیله و دمنه ) .



کلمات دیگر: