کلمه جو
صفحه اصلی

کامون

لغت نامه دهخدا

کامون . (اِ) زیره و یا گیاه آن . (ناظم الاطباء). کمون . معرب خامون . رجوع به کمون شود.


کامون . (اِ) به هندی باقلای هندی است که به هندی کهلو نامند. (فهرست مخزن الادویه ). || تخم رازیانه که در عربی شُمرَة گویند. (شعوری ج 2 ص 252).


کامون. ( اِ ) زیره و یا گیاه آن. ( ناظم الاطباء ). کمون. معرب خامون. رجوع به کمون شود.

کامون. ( اِ ) به هندی باقلای هندی است که به هندی کهلو نامند. ( فهرست مخزن الادویه ). || تخم رازیانه که در عربی شُمرَة گویند. ( شعوری ج 2 ص 252 ).


کلمات دیگر: