کلمه جو
صفحه اصلی

نم کردن

فارسی به انگلیسی

to moisten, to make damp


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- رطوبت رسانیدنکمی آب زدن : [ نم کردن تنباکو].۲- تملق گفتنمجیزگفتن. ۳- زیر سرگذاشتن رفیقه برای تمتع از وی .

لغت نامه دهخدا

نم کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به آب ترکردن : تنباکو را به آب نم کردن. || خمیر کردن : نم کردن حنا و رنگ و غیره. ( یادداشت مؤلف ).
- درِ کسی را نم کردن ؛ کلاه بر سرش گذاشتن. فریبش دادن.


کلمات دیگر: