کلمه جو
صفحه اصلی

بررسیدن

فرهنگ فارسی

بررسی کردن، وارسی کردن، رسیدگی کردن
( مصدر ) ۱- رسیدگی کردن بامری وارسیدن تحقیق کردن . ۲- پرسش کردن سوال کردن .

فرهنگ معین

(بَ. رِ دَ ) (مص ل . ) تحقیق کردن .

لغت نامه دهخدا

بررسیدن. [ ب َرْ، رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) پرسیدن. ( برهان ) ( انجمن آرا ). سؤال کردن. ( آنندراج ). وارسیدن.( انجمن آرا ) ( آنندراج ). وارسی کردن. فحص کردن. تفتیش کردن. پژوهش کردن. تحقیق کردن. تفحص و تجسس کردن. تعرف. ( لغت بیهقی ). جستجو کردن : [ سلیمان بن عبدالملک ] دل در آن بست که برمک را از بلخ بیاوردو وزارت خویش بدو دهد اندیشید که مگر هنوز گبر باشدپس بررسید مسلمان زاده بود شاد شد. ( تاریخ بیهقی ).
بررس از علم قران و علم تأویلش بدان
گر همی زین چه بساق عرش برخواهی رسید.
ناصرخسرو.
آن است امامت که خدا داد علی را
برخوان تو ز قرآن و به اخبار تو بررس.
ناصرخسرو ( از انجمن آرا ).
بررس که کردگار چرا کرده ست
این گنبد مدور خضرا را.
ناصرخسرو.
بررس بکارها بشکیبائی
زیرا که نصرت است شکیبا را.
ناصرخسرو.
بررس که چه بود نیک از آن اسما
منگر به دروغ عامه و غوغا.
ناصرخسرو.
چونکه خرد را دلیل خویش نکردی
برنرسیدی ز گشت گنبد دوار.
ناصرخسرو.
آز بگذار که با آز بحکمت نرسی
گر بیان بایدت از حال سنایی بررس.
سنایی ( از انجمن آرا ).
میان بنده و تو خویشی است مستحکم
بپرس و بررس این را ز دوستان پدر.
سوزنی.
وصف جنان ز هیچکس نیزمپرس و بر مرس
ترک مراببین و بس کو ز جنان آمده ست.
سوزنی.
هوا نماند تا بررسم ز عقل که من
کیم چیم چه کسم برچیم که را مانم.
سوزنی.
از حال دل سوخته خرمن بررس
حال دل زار خواهی از من بررس
گر درد دل منت ز من باور نیست
ای دوست روا بود ز دشمن بررس.
کمال اسماعیل.
گر هیچ بسیب زنخش بازرسی
باری بررس که نرخ شفتالو چیست.
شمس قندهاری.
|| رسیدن و آمدن. ( آنندراج ) ( برهان ) :
چون در او آثار مستی شد پدید
یک مرید او را در آن دم بررسید.
مولوی.
و رجوع به رسیدن شود.

فرهنگ عمید

بررسی کردن، وارسی کردن، رسیدگی کردن به کاری، پرسیدن: آز بگذار که با آز به حکمت نرسی / ور بیان بایدت از حال سنائی بررس (سنائی۲: ۱۸۳ ).


کلمات دیگر: