کلمه جو
صفحه اصلی

دشک

فارسی به انگلیسی

fiber, fibre

فرهنگ فارسی

تشک
رشته تابیده که بر سوزن کشند .

فرهنگ معین

(دَ ) (اِ. ) ۱ - رشتة تابیده که بر سوزن کشند. ۲ - ریسمان خام .

لغت نامه دهخدا

دشک. [ دَ / دِ / دُ ] ( ترکی ، اِ ) رشته تابیده که بر سوزن کشند. ( از برهان ). رشته تابیده ای که به سوزن کشند و خیاطی کنند. ( ناظم الاطباء ). || ریسمان خام. دشگ. ( برهان ).

دشک. [ دُ ش َ ] ( ترکی ، اِ ) تلفظی از تشک در تداول عامه. تشک. توشک. برخوابه. شادگونه. نهالی. پنبه یا پشم آکندی که خواب بر وی کنند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : دشک و بالش و درون مبلها همه از هوا پر شده بود. ( سایه روشن صادق هدایت ص 14 ).

دشک . [ دَ / دِ / دُ ] (ترکی ، اِ) رشته ٔ تابیده که بر سوزن کشند. (از برهان ). رشته ٔ تابیده ای که به سوزن کشند و خیاطی کنند. (ناظم الاطباء). || ریسمان خام . دشگ . (برهان ).


دشک . [ دُ ش َ ] (ترکی ، اِ) تلفظی از تشک در تداول عامه . تشک . توشک . برخوابه . شادگونه . نهالی . پنبه یا پشم آکندی که خواب بر وی کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دشک و بالش و درون مبلها همه از هوا پر شده بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 14).


فرهنگ عمید

رشتۀ تابیده که برای دوختن چیزی به سوزن بکشند.

دانشنامه عمومی



کلمات دیگر: