کلمه جو
صفحه اصلی

دسومت

فرهنگ فارسی

چرب بودن، چرب شدن، چربی، چربناکی
۱ - ( مصدر ) چرب بودن . ۲ - ( اسم ) چربناکی . ۳ - ( اسم ) چربی .

فرهنگ معین

(دُ مَ ) [ ع . دسومة ] ۱ - (مص ل . ) چرب بودن . ۲ - (اِمص . ) چربناکی . ۳ - (اِ. ) چربی .

لغت نامه دهخدا

دسومت . [ دُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) دسومة. چربی . چربو. چربش . چرب بودن . و رجوع به دسومة شود.


دسومت. [ دُ م َ ] ( ع اِمص ، اِ ) دسومة. چربی. چربو. چربش. چرب بودن. و رجوع به دسومة شود.

دسومة. [ دُ م َ ] ( ع مص ) مصدر است صفت دَسِم را.( از اقرب الموارد ). به معنی مصدر دسم است. ( از ناظم الاطباء ). چرب بودن. و رجوع به دسم شود. || ( اِ ) چربی. چربش. چربو. دسومت. به معنی چیزی که به هندی چکنائی گویند خواه از روغن کنجد و غیره باشد خواه از روغن گاو و خواه از پیه. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

چرب بودن، چرب شدن، چربی، چربناکی.


کلمات دیگر: