( رو آوردن ) رو آوردن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) توجه کردن و بطرف چیزی رفتن. ( فرهنگ نظام ). متوجه کسی شدن ورو کردن و رو نهادن. ( آنندراج ). اقبال :
گر از یک نیمه رو آرد پناه مشرق و مغرب
ز دیگر نیمه بس باشد تن تنهای درویشان.
سعدی.
یک زمان دیده من رو بسوی خواب آرد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی.
سعدی.
برخیز و رو بطرف شیراز آر. ( مجالس سعدی ).
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد.
حافظ.
و رجوع به رو کردن و رو نهادن و روی آوردن شود.