کلمه جو
صفحه اصلی

جوارش

فرهنگ فارسی

۱- نوعی حلوا. ۲- ترکیبی است که بجهت هضم طعام خورند.۳- معجونی مفرح و مقوی و محلل ریاح و مصلح اغذیه .
گوارش معرب گوارش یا نوعی حلوا

فرهنگ معین

(جَ رِ ) [ معر. گوارش ] (اِ. ) ۱ - نوعی حلوا. ۲ - ترکیبی است که به جهت هضم طعام خورند. ۳ - معجونی مفرح و مقوی و محلل ریاح و مصلح اغذیه .

لغت نامه دهخدا

جوارش. [ ج َ رِ ] ( معرب ، اِ ) گوارش. ( دهار ). معرب گوارش. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( فرهنگ فارسی معین ). || نوعی حلوا. ( فرهنگ فارسی معین ). || ترکیبی است که بجهت هضم طعام خورند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( فرهنگ فارسی معین ). هاضوم. || معجونی مفرح و مقوی و محلل ریاح و مصلح اغذیه ، و فرق آن با معجون اینست که معجون تلخ و شیرین و بدبو و خوشبو تواند بود و جوارش جز خوش طعم و خوشبوی نیست. ( بحر الجواهر ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ج ، جوارشات. جوارش را اقسامی است از قبیل : جوارش آمله ، جوارش تمری ، جوارش سقنقوری ، جوارش جالینوس ، جوارش فواکه ، جوارش مصطکی ، جوارش کمونی ، جوارش عود، جوارش خبث الحدید، جوارش زرعونی ، جوارش سفرجلی ، جوارش شهریاران ، جوارش عنبری ، جوارش کسروی ، جوارش اترج ، جوارش ملوک. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). در کتب طبی جوارشن با نون بعد از شین آمده است. ( آنندراج ) :
شاهدان از پی قفل دل وجان از خط و لب
بس جوارش که ز عود و شکر آمیخته اند.
خاقانی.
رجوع به مخزن الادویه و مفردات انطاکی و تحفه حکیم مؤمن شود.

جوارش. [ ج ُ رِ ] ( معرب ، اِ ) رجوع به جَوارِش شود.

جوارش . [ ج َ رِ ] (معرب ، اِ) گوارش . (دهار). معرب گوارش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ). || نوعی حلوا. (فرهنگ فارسی معین ). || ترکیبی است که بجهت هضم طعام خورند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ). هاضوم . || معجونی مفرح و مقوی و محلل ریاح و مصلح اغذیه ، و فرق آن با معجون اینست که معجون تلخ و شیرین و بدبو و خوشبو تواند بود و جوارش جز خوش طعم و خوشبوی نیست . (بحر الجواهر) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ج ، جوارشات . جوارش را اقسامی است از قبیل : جوارش آمله ، جوارش تمری ، جوارش سقنقوری ، جوارش جالینوس ، جوارش فواکه ، جوارش مصطکی ، جوارش کمونی ، جوارش عود، جوارش خبث الحدید، جوارش زرعونی ، جوارش سفرجلی ، جوارش شهریاران ، جوارش عنبری ، جوارش کسروی ، جوارش اترج ، جوارش ملوک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در کتب طبی جوارشن با نون بعد از شین آمده است . (آنندراج ) :
شاهدان از پی قفل دل وجان از خط و لب
بس جوارش که ز عود و شکر آمیخته اند.

خاقانی .


رجوع به مخزن الادویه و مفردات انطاکی و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.

جوارش . [ ج ُ رِ ] (معرب ، اِ) رجوع به جَوارِش شود.


فرهنگ عمید

ترکیبی از داروهای خوش طعم که برای تسهیل عمل هضم به کار می بردند.


کلمات دیگر: